رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

آقا رادین

بينايي سنجي

امروز يكشنبه ٢١آبان ماه پسركاي شيرين ماماني نوبت بينايي سنجي داشتن. توي هفته گذشته منشي باهام تماس گرفت و گفت بيارشون منتها چون بابا رضا توي شيفت كاريش بود منتظر موندم تا دوهفته كار بابايي تمام بشه و با هم ببريمشون. عصر چهار نفري رفتيم كلينيك بينايي سنجي و خانم نيكبخت چشماي خوشگل پسركام رو معاينه كرد. خدارو شكر چشماي هردوشون خوب بود. رادين يه مقدار آستيگماته چشماش كه البته تغيير منفي هم نكرده بود ولي بايد خيلي رعايت چشماشو كنيم مثلا بازي با تبلت ، موبايل ، لپتاپ. برسام هم كه خدارو شكر خوب بود و مشكلي نداشت چشماي خودمم معاينه كردم مشكلي نداشت. برسام جوجه ام يه عينك آفتابي هم خريد چون عينك قبليش گم شده بود و هرجارو گشتيم نتونستيم پيداش كنيم. ا...
21 آبان 1396

خريد لباس

دوشنبه ٢٧شهريور ماه ظهر ساعت يه ربع به چهار كلاس زبان داشتيم رادين رفت خونه مامانجون پيش ايليا اما برسام نموند اونجا بدون من و برگشت خونه. آخراي كلاس بود كه برسام روي مبل خوابش برد. بغلش كردم و رفتيم خونه مامانجون و خوابوندمش روي تخت و با بابايي رفتيم بازار و براي پسركام كلي لباس خريديم هم براي آتليه و هم براي پاييزشون توي خونه. برسام بيدار شده بود و كلي گريه كرده بود و آجي فاطيما آرومش كرده بود. وقتي برگشتم خونه مامانجون براشون خوراكي بردم. خاله مريم اينا هم امشب پرواز داشتن و برگشتن تهران و بعد از اونام ما هم برگشتيم خونه و بچه ها لباساشونو پرو كردن و كلي حال كردن با لباساشون مخصوصا لباسي كه چراغ داشت و طرح قهرمانان روش بود. مباركتون باشه ...
28 شهريور 1396

رادین در منزل جدید

چهارشنبه 20 ام بهمن ماه اسباب کشی کردیم به منزل جدید واقع در زیتون کارمندی و دقیقا نزدیک به خونه مامان جون مهین. خیلی وقت بود که تصمیم داشتیم اینکار رو عملی بکینم و بالاخره موقعیش جور شد و به منزل جدید رفتیم. رادین مامان به محض ورود به منزل جدید کلی ذوق کرد و اینور و اونور میدوید و چون خونه خیلی بزرگه جای کافی برای مانور دادن و شیطنت داشت. اتاق خواب خودش رو هم انتخاب کرد و اتاقی که پنجره اش توی تراس باز میشه و به بیرون ویو داره رو انتخاب کرد. قربون پسر با سلیقه ام برم. خلاصه رادین و داداشش کلی ذوق زده بودن و تا میتونستن شیطنت کزدن. رادین عزیزم توی همه کارها هم بهمون کمک میکرد و البته خرابکاری و فضولی هم زیاد میکرد  توی تمام خریدهای مربو...
24 اسفند 1395

چهارمین کوتاهی

امروز رادین عسل مامان بهمراه بابا رضا عصر ساعت شش رفت آرایشگاه تا موهاشو یه کم مرتب کنه. اولش که بهش پیشنهاد دادم بهمراه بابایی بره فکر نمیکردم قبول کنه ولی وقتی بابایی داشت میرفت رادینم خیلی راحت آماده شد و باهاش رفت. به بابایی خیلی تاکید کردم که موهاشو فقط مرتب کنه و کوتاه نکنه ازش. چون موهای بلند پسرم رو خیلی دوست دارم و دلم نمیاد از موهای خوشگلش کوتاه بشه. هرکس هم که موهای رادین عسلکم رو میبینه میگه چه موهای خوشگلی داره. رادین از بابا رضا خواسته بود سر راهشون برن خونه عمه سارا و باباجونش رو هم با خودشون ببرن. اول رادین موهاشو کوتاه کرده بود و وقتی نوبت بابایی رسیده بود باباجون رادین عسل رو برده بود پارک و کلی بازی کرده بود. فدای پسر نازم...
18 اسفند 1394

بینایی سنجی

مدتیه که رادین موقع تماشای تلویزیون مدام پلک میزنه و چشمای خوشگلش اذیت میشن. از دیدن صحنه پلک زدنهای مکرر رادین اعصابم بهم میریخت، مخصوصا وقتی که این پلک زدنها به یک چشمی پلک زدن منتهی میشد و تصمیم داشتم در اسرع وقت ببرمش بینایی سنجی تا خیالم از بابت ضعیف بودن یا نبودن چشمهای پسرکم راحت بشه. تا اینکه بالاخره موقعیت جور شد و پنجشنبه یک بهمن مامان جون برای رادین نوبت گرفت. از شب قبلش رادین رو از نظر ذهنی آماده کرده بودم که قراره فردا بریم چشم پزشکی و ... تا اینکه روز پنجشنبه ساعت یازده صبح رفتم بالای سرش و با ناز و قربون صدقه بیدارش کردم. چقدرم که اینکار برام سخت بود. واقعا دلم نمیومد پسرکمو از خواب ناز بیدار کنم. تا نیمساعت داشتم باهاش کلنجار...
5 بهمن 1394

این روزهای رادین عسل

رادین عزیز من اینروزها خوشحاله و حسابی سرگرم. چون مامان جون و باباجونش که خیلی دوسشون داره از روز جمعه از بروجرد اومدن و رادین دیگه حسابی با مامان جونش سرگرمه. ولی همیشه در چنین موقعیتی من نگرانی و ناراحتی روز جداشدنشون رو دارم. چون پسرکم خیلی ناراحت میشه و خیلی گریه میکنه براشون و اقعا قلبم تحمل اشکها و گریه های پسرکم رو نداره. راستش خیلی ناراحت و عصبانیم که از اهواز رفتن بروجرد. چون رادین خیلی دوسشون داره و وقتی اونا میان یا م ا میریم بروجرد موقع جداشدن رادین خیلی اذیت میشه و گریه میکنه و این برام یه مساله بزرگ و ناراحت کننده شده.برعکس رادین، برسام به خانواده من وابسته است و خیلی دوسشون داره. چون بیشتر با خانواده من بوده و از وقتی که برسام...
20 دی 1394

ماهی کوچولوهای رادین

رادین جوجو به ماهی خیلی علاقه داره و این علاقه از عید نوروز امسال شروع شد. ماهی عید زود مرد. امروز عصر من و رادین رفتیم ماهی فروشی و واسش یه تنگ بزرگ و چهارتا ماهی خریدم. یکی از ماهیها حاملس و قراره رادین بزودی بچه دار بشه  ماهیهاشو خیلی دوست داره و میشینه کنارشون غذا میخوره. با هرکس هم تلفنی حرف میزنه میگه ماهی خریدم     ...
10 خرداد 1394

علاقه رادین به کارتون دیدن

رادین عزیز مامان علاقه زیادی به انیمیشن Tangled یا همون گیسو کمند داره و روزی چندین مرتبه میشینه پای کامپیوتر و تماشاش میکنه. البته همیشه یه نفرمون هم باید همراهش بشینه و نگاه کنه. به محض اینکه یه نفر بره پای سیستم بشینه رادین هم میدوه و میگه اسب اسب و میاد میشینه روی پامون و نگاه میکنه. چون توی این انیمیشن یه اسب خیلی باحال هست و رادینم خیلی دوسش داره فقط باید تیکه هایی از کارتون رو براش بذاریم که اون اسبه توش هست و البته اون تیکه های ساز و آوازش  پسرک باهوش من از وقتی هم این کارتون رو نگاه میکنه زبان انگلیسیش هم خوب شده و بعضی از کلمات رو بعد از اونا تکرار میکنه. مثلا Hourse، Tell Me، Knife، Happy   و بابا رضا معنیاشونم بهش ...
24 اسفند 1392

رادین و نی نی

رادین عزیز مامان، نی نی توی شکم مامانش رو خیلی دوست داره. گاهی اوقات همینجوری که نشستم میاد پیشم و خودشو میکشه جلو و شکممو بوس میکنه و با زبون شیرین خودش میگه نی نی  خانم همسایمون هم جدیدا نی نی دار شده و چندباری که رادین عسلمو بردم پیش نی نی رادین خیلی دوسش داشت و مدام با اون لبای کوچولوی خوشگلش نی نی رو می بوسید. قربونش برم الهی پسر مهربونم. وقتی هم که من نی نی رو بغل میکنم اصلا حساسیت و عکس العملی نشون نمیده و اصلا ناراحت نمیشه تازه خوشش هم میاد و میگه مامااااااااااااااااااان ببل  یعنی مامان نی نی رو بذار بغل من قربون این حرف زدن قشنگش. دیروز نی نی رو چنددقیقه رو گذاشتم بغلش انقدر قشنگ نگهش داشته بود و نگاش میکرد. من که خیلی ل...
20 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد