رادین بامزه ما
رادین گل ما داداش برسامش رو خیلی دوست داره و من و بابایی خیلی از این بابت خوشحالیم. خیلی خوشگل و با عشق خاصی داداشی رو صدا میزنه و بهش میگه برسامییییییییییی و من و بابایی کیف میکنیم و لذت میبریم. با داداشش بازیهای خوشگل هم میکنه و تا میبینه برسام نشسته میره میزنه با دست میندازش و خودم و خودش هم کلی میخندیم و برسام هم خوشش میاد و البته بیشتر شوکه میشه البته روی تخت میندازش به خاطر همین برسام اذیت نمیشه.
پسرکم جدیدا یاد گرفته اعداد رو شمارش میکنه. حالا از کجا یاد گرفته خدا میدونه و البته این برمیگرده به هوش خدادای پسرکم. رادین جوجو خیلی خوشگل اعداد رو میشماره و از دو شروع میکنه و میگه دو سه چهار پنج شش هشت نه فداش بشم من الهی. مامان جون مهین اعتقاد محکمی داره به اینکه رادین یه نابغه است و اگه باهاش کار بشه یه نخبه صد در صدی میشه. قربون پسر نابغه ام برم من
چند روز پیش خودش و بابایی با هم رفتن خرید و رادین یه یخمک برداشته بود. وقتی اومد گفت اینو برام باز کن. فکر میکرد بستنیه من بهش گفتم مامان این یخمکه. گفت خوب پس خمخکو برام باز کنانقدر خوشم اومد از این مدل حرف زدنش و کلی خندیدم و ذوق کردم واسه خمخک گفتنش. خودشم دیگه چون میدونست خوشم اومده تا دو سه روز هی میگفت خمخکمنم میخوردمش پسرکمووووووووو عشق مامان امروز نوبت آتلیه داره. به مناسبت سه ساله شدنش میخوایم ببریمش عکس بگیره. البته توی عید باید میبردیمش اما آتلیه مورد نظر تعطیل بود و بعدش هم بابا رضا سرکار بود و الان دیگه قسمت شد که ببریمش. به زودی عکسهای خوشگل پسرکم رو میزارم. البته اگه آتلیه عکسها رو زود تحویل بده که این مورد رو بعید میدونم چون حداقل یه ماه زمان میبره تا عکسها رو تحویل بدن