رادین بالاخره موهای خوشگلشو کوتاه کرد

دیروز شنبه بیست و سوم خرداد ماه رادین عسلی بهمراه بابا رضا و بابا جون اسماعیل رفت آرایشگاه تا موهای فرفری نازشو کوتاه کنه. اصلا فکر نمیکردم که به این راحتی قبول کنه بره آرایشگاه. چون تا مدتها به شدت از آرایشگاه میترسید. قبلا دوبار به آرایشگاه رفته بود وقتی یکساله شد و وقتی یکسال و هفت ماهه شد برای عروسی عمه سارا. اما هردوبارش به شدت ترسید و گریه کرد و بار دوم توی سالن آورد بالا. اما این مدت چون خودم توی خونه موهاشو کوتاه میکردم ترسش ریخته بود و براحتی اجازه اینکارو میداد. گاهی حتی خودش پیشنهاد میداد که موهاشو کوتاه کنم. تا اینکه اونروز وقتی بهش گفتم همراه بابا جون برو موهاتو کن رفت. وقتی برگشتن قبل از اینکه بیان داخل به بابایی گفتم کوتاه کرد؟؟؟ چون احتمال میدادم اجازه نداده باشه. وقتی بابایی گفت آره کوتاه کرده سرمو بردم بیرون و نگاه کردم. پسرکم مثل ماه شده بود. خیلی ناز و قشنگ. با اینکه موهاشو کوتاه کرده بود هنوزم شبیه دختر کوچولوها بود. با همون ظرافت و نازی. مامان جون مهین و خاله مهرنوشم خونمون بودن. اونا هم کلی ذوقشو کردن. مامان جون عصمتم کلی ذوق کرد و البته بعدش گریه کرد. دلش واسه موهای فرفری پسرکم تنگ شده بود. عکسای خوشگلشم واسه خاله مهسا فرستادم و اونم کلی ذوق کرد و قربون صدقش رفت. فدای پسرم بشم که دیگه از آرایشگاه نمیترسه. البته اولش کمی گریه کرده بود. اما بعد آروم شده بود. روی پای بابا جون اسماعیل هم نشسته بود تا موهاشو براش کوتاه کرده بودن. فداااااااش بشم من الهی