رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

آقا رادین

اولین مسافرت رادین بعد از دو سال و اندی

1394/4/30 7:39
621 بازدید
اشتراک گذاری

رادین کوچولوی مامان توی تمام عمر نازش دو تا مسافرت طولانی مدت رفت و هر دوبار هم به مقصد تهران و منزل خاله مریم. یکبار 5 ماهگی و یکبار هم هفت ماهگی و هر دوبار بمدت یک هفته و از اونزمان به بعد مامان و بابا دیگه جرات نکردن مسافرتی برن تا آقا رادین گل گلاب کمی بزرگتر بشه. بعدشم که دیگه برسام توتولو به دنیا اومد و کلا مسافرت رفتن به خاطره ها پیوست. تا اینکه مامان جون و باباجون فروردین امسال به بروجرد نقل مکات کردن و چهارم تیرماه مامان و بابایی بهمراه رادین و برسام عزم سفر کردن. مامانی یک هفته مرخصی گرفت و بابا رضا هم به خاطر ماه رمضون دو هفته مرخصی گرفت و قرار بود 42 روز خونه باشه. پنجشنبه چهارم تیر ماه ساعت 5 صبح سوار ماشین شدیم و بهمراه عمه سارا که اونم با ما توی این سفر همراه شد حرکت کردیم به سمت بروجرد. رادین خیلی خوشحال بود و تمام طول مسیر رو میخندید و منتظر رسیدن بود. توی راه انقدرررررررررر آروم و خوب و مهربون بود که حد نداشت و هیچ کدوممون تصورش رو نمیکردیم که رادین انقدر توی طول راه خوب و آروم باشه و هیچ احساس خستگی نکنه. از تونلای توی راه خیلی خوشش اومد و وقتی میرفتیم توی یه تونل با اون زبون شیرینش میگفت گیر افتاااااااااادیم و وقتی هم تونل تموم میشد و در می اومدیم میگفت نجات پیدا کردیمخندونکقربون این زبونش برم من. طرفای ساعت یازده رسیدیم. رادین کلی ذوق زده بود و اونا هم از دیدن ما کلی خوشحال بودن. ما هم اولین بار بود که به بروجرد میرفتیم و بنظرمون شهر زیبا و تمیزی بود. رادین عسلک روز اول به دیدن مجسمه آرش کمگانگیر یا بقول خودش آرش تیرکمونیخنده رفت و بعد هم مجسمه غول یا بقول خود عولخندونککلی ذوق کرده بود و بازی میکرد و رفت پارک بادی و شیطنت و بازی و هیجان. روز شنبه هم طبق یه تصمیم دقیقه نودی بعد از خوردن ناهار و جمع و جور هول هولی عازم کرج شدیم و بعد از سه ساعت توی راه بودن رسیدیم خونه عمه پروین و شب رو اونجا موندیم و صبح زود عازم شمال شدیم. طرفای ظهر به کلاردشت رسیدیم و یه سوییت اجاره کردیم با کلیه امکانات. خیلی جای زیبا و خوبی بود. فردا صبح هم بار و بنه رو جمع کردیم و توی راه برگشت به دریا رفتیم و رادین عسلک از دیدن دریا و صدف کلی ذوق زده بود و صدف جمع کرد و بازی کرد. پسرکم اولین بار بود که میرفت دریا و بابا رضا هم به یکی از خواسته های قلبیش که بردن رادین به دریا بود رسیده بودآرامشب بعد از طی تقریبا دوازده ساعت راه رسیدیم بروجرد. واقعا خیلی سخت بود. چون هممون با یه ماشین رفته بودیم و توی راه برسام هم کمی ناآرومی میکرد و نمیخوابید و من واقعا اذیت شدم. اما رادین گلم واقعا توی این مسافرت یه آقای تماااااااام و کمال بود و از همه بهتر بود. سه شنبه هم موندیم بروجرد و عصری رفتیم خرید و چهارشنبه دهم تیر صبح زود هم عازم اهواز شدیم. رادین توی پارکینگ وقتی که از بغل بابا جون گرفتمش از خواب بیدار شد و فهمید چه خبره و کلی گریه کرد. میگفت نریم بمونیم همینجا. تا چند دقیقه ای گریه میکرد اما بعد خوابش برد. ولی در طول راه هروقت که بیدار میشد و یادش میفتاد که داریم میریم خونه دوباره گریه میکرد. ساعت یازده و خورده ای رسیدیم خونه و ناهار ماکارونی درست کردم و وسایلو جمع و جور کردم. سفر خیلی خوبی بود و به رادین عسلکم هم خیلی خوش گذشت. به ماهم در کنار پسرکای نازمون خیلی خوش گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد