خريد لباس
دوشنبه ٢٧شهريور ماه ظهر ساعت يه ربع به چهار كلاس زبان داشتيم رادين رفت خونه مامانجون پيش ايليا اما برسام نموند اونجا بدون من و برگشت خونه. آخراي كلاس بود كه برسام روي مبل خوابش برد. بغلش كردم و رفتيم خونه مامانجون و خوابوندمش روي تخت و با بابايي رفتيم بازار و براي پسركام كلي لباس خريديم هم براي آتليه و هم براي پاييزشون توي خونه. برسام بيدار شده بود و كلي گريه كرده بود و آجي فاطيما آرومش كرده بود. وقتي برگشتم خونه مامانجون براشون خوراكي بردم. خاله مريم اينا هم امشب پرواز داشتن و برگشتن تهران و بعد از اونام ما هم برگشتيم خونه و بچه ها لباساشونو پرو كردن و كلي حال كردن با لباساشون مخصوصا لباسي كه چراغ داشت و طرح قهرمانان روش بود. مباركتون باشه عسلياي مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی