ثبت نام پسركم براي پيش دبستاني و كلاس رباتيك

اول تير ماه ٩٦ من و بابا رضا رفتيم مدرسه هدف رو ديديم تا بتونيم تصميم بگيريم كه رادين رو اونجا ثبت نام كنيم يا نه. از مدرسه و كادرش خوشمون اومد و تصميممون رو گرفتيم. سوم تير مجددا رفتيم و كارهاي ثبت نام رو انجام داديم و متوجه شديم كلاسهاي تابستونه هم دارن. فرصت خيلي عالي و مناسبي بود براي رادين تا با جو مدرسه آشنا بشه. چون علاقه اي به مدرسه رفتن نداشت و تا اسم مدرسه مي اومد ميگفت نميخوام برم. اما از كلاسهاي تابستونه و بخصوص كلاس رباتيك استقبال كرد و در كلاس رباتيك ثبت نامش كرديم. دهم تير ماه ساعت يازده هم آزمون سنجش داشت و از اونجاييكه مامان جونش هم خونمون بود رادين خواست كه مامانجون هم همراهمون بياد. من و بابايي و رادين و مامانجون رفتيم واسه سنجش و جواب سنجشش عالي بود. پسركم همه چيز رو عالي جواب داد و گفتن كه اين بچه هنوز مدرسه نرفته اينطور جواب ميده بره مدرسه ديگه چي ميشه😀 منم كلي ذوق كردم. هميشه به هوش پسركم ايمان داشتم. يازدهم تير جلسه اول رباتيك بود و رادين رو برديم. اما استاد نيومده بود و برگشتيم خونه. پسفردا يعني سيزدهم تير ساعت شش و نيم مجددا رفتيم و اينبار تشكيل شد. قبل از شروع كلاس رادين بخاطر استرسي كه داشت بدليل اينكه اولين باري بود كلاس ميرفت (البته بجز مدرسه خلاقيت كه يكهفته اي تابستون قبل رفته بود) حالش بد شد و آورد بالا. مجبور شديم برگرديم خونه و لباساش رو عوض كنيم. باباجون اسماعيلش هم خونمون بود. لباساي پسرم رو عوض كرديم و سريع برگشتيم مدرسه. خيلي راحت رفت سركلاس. برسام بهانه داداششو گرفت و بردم نشوندمش توي كلاس رادين اما چند دقيقه اي بيشتر نموند و برگشت پيشم. كلاس يكساعت بود و رادين خيلي خوشحال و راضي بود از كلاس. يه دوست مهربون هم به اسم مهيار پيدا كرد كه از رادين پنجسالي بزرگتر بود و جاشو داد به رادين. هر جلسه براي رادين جا ميگرفت و رادينم خيلي دوسش داشت. كلاس رباتيك ده جلسه بود و يه جلسه هم اضافي گذاشت براي راه اندازي روباتشون. ربات مسيرياب درست كردن و رادينك مامان خيلي علاقه داشت. دهم مرداد اخرين جلسه كلاسشون بود و رادين بيصبرانه منتظر شروع ترم دوم كلاس رباتيكه. استاد رباتيكشون هم آقاي موزرمي بود و رادين خيلي دوسش داشت و ايشون هم متقابلا رادين رو خيلي دوست داشت.