شیرین زبونی های رادین عسلی
رادین عسلی مامان هر روز شیرین زبونتر و بامزه تر از روز قبل میشه. چند شب پیش من و رادین با هم توی اتاقش نشسته بودیم و داشتم باهاش بازی میکردم. یهو گفت ساکت! گفتم چرا مامانی؟ گفت سجاد خوابه!!!! گفتم کی؟؟؟؟ گفت سجاد!!! گفتم سجاد کیه مامانی؟ گفت پسر مهسا!!!!!!!
من
رادین
بازم من
و بازم رادین
جالب اینجاست که رادین اصلا تا حالا اسم سجاد رو نشنیده چون اصلا دور و برمون شخصی به اسم سجاد نداریم
وقتی این شیرین زبونی رادین رو برای خاله مهسا تعریف کردم کلی خندید و موبایلشو گذاشت روی اسپیکر تا رادین برای بابا جون و دایی امینم بگه و اونا هم بعد از شنیدن این حرفهای بامزه رادین کلی خندیدن
روز چهارشنبه هم من و رادین و بابایی داشتیم میرفتیم بازار که بابا رضا چند تا تی شرت بخره. رادین رو بعد از مدتهای مدید با خودمون بردیم. چون همیشه هوا گرم و آلوده است رادین رو با خودمون نمی بریم و میذاریمش خونه پیش کسی اما این بار با خودمون بردیمش و کلی هم حال کرد پسرم و کلی هم پیاده روی کرد و نمیذاشت بغلش کنیم و انقدر خسته شد که توی راه برگشت توی بغل بابایی خوابش برد وقتی داشتیم راه میرفتیم به بابا رضا گفت بابایی کفشام گشاده یعنی من و بابا رضا از این زبون رادین واقعا درمونده میشیم و می مونیم توی اینکه این جملات قلمبه سلمبه رو از کجا درمیاره و میگه قربونش برم من.
راستی رادین عسلی تا الان 7 تا کلمه از مجموعه تراشه های الماس رو یاد گرفته و خیلی خوشگل کلمات رو میخونه و بیشتر اوقات هم وقتی ازش میپرسیم سرکارمون میذاره و اشتباهی جوابمون میده و خودشم میخنده شیطونک مادر