رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

آقا رادین

مامان نرو سرکار :(

1393/3/12 8:04
885 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب موقع خواب که من و رادین عسلم توی تخت دراز کشیده بودیم و داشتم براش قصه میگفتم تا لالا کنه یهو بهم گفت مامان نرو سرتار(=سرکار) رادین دلش تنگ میشه. یعنی منو بگی اون لحظه که این جمله رو از زبون خوشگل پسرم شنیدم دلم میخواست بمیرمغمگینگریه بعدم دستمو محکم گرفت توی دستش و گفت دستات چه قشنگن. پاهات چه قشنگن. بعدم دست زد به موهام و گفت موهات چه قشنگنآرام الهی من فداش بشم که انقدر مهربونه. از دیشب تا حالا توی فکر این جملات شیرین پسرم هستم و واقعا با این حرفش جگرم رو سوزوند. کاش میتونستم لااقل امروز رو نیام سرکار تا به حرف پسرم عمل کرده باشم. اما حیف که برام مقدور نبود. آخخخخخی عشق مهربون مامانی. چند ساعت دیگه که از خواب ناز بیدار میشی و می بینی مامان مهرناز کنارت خواب نیست ناراحت میشی ازاینکه مامانی به حرفت گوش نکرد و رفت سرکار. پسرکم منو ببخش قربونت برم الهی. چند روز پیش خودم توی همین فکر بودم که باز خوبه رادین هنوز به اون سن و اون مرحله نرسیده که بهم بگه مامان نرو سرکار چون اگه بهم این جمله رو بگه جگرم میسوزه و دیگه سرکار اومدن واقعا برام سخت میشه. اما از دیشب بهم فهموند که دیگه وقتش رسیده که با اون زبون شیرین و خوشگلش ازم بخواد که سرکار نرمخطا همه دلخوشیم به اینه که بیشتر از یک ماه و نیم دیگه نمیرم سرکار و بعدش مرخصی زایمان دارم و حدود 10 ماه توی خونه کنار گل پسرم هستم. پس به امید اون روزها دلم رو آروم میکنم. پسرک مهربونم الان سه روزه که موقع خواب که کنارم دراز میکشه بهم میگه رادین دوست داره مامانی روبوسمحبت الهی من قرررررررررربونت برم پسر عزیزم من که عاشق تو هستم من که همه جونم مال توئه نفسم زندگیم فدات بشم الهی

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان ارمیا و ایلمان
12 خرداد 93 10:14
الهی بگردم. واقعا بچه هامون گناه دارن. من که بارها تصمیمی گرفتم دیگه نرم سر کار و بعد باز هم اومدم. نمی دونم چه کار کنم. حس می کنم نمی تونم اون طزور که باید به بچه هام برسم. مادری نمی کنم که. یعنی وقتش رو ندارم. توی برزخم. آره عزیزم منم مثل تو هستم. همیشه یه احساس ناراحتی و عذاب وجدان عذابم میده. عذاب وجدان از اینکه چرا همه وقتم رو کنار پسرکم نیستم
رز
23 شهریور 93 14:47
سلام من ا مروز وبلاگ پسرگل و خوشکلتو دیدم و تقریبا نصف نو شته های وبلاگ رو خوندم چون مامان خودم هم شاغل بود و هست احساس رادین گلی رو درک میکنه البته همین سرکار رفتن شما هم باعث میشه در اینده مستقل تر بار بیاد از طرف من یه ماچچچچچچچچچچچچچچچ گنده بکنش سلام عزیزم خوشحالم که به خواننده های وبلاگم اضافه شدی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد