علایق رادین عسلی
رادین عزیز مامان بعد از سرماخوردگی آخرش به کلی اشتهاشو از دست داده بود و اصلا غذا نمیخورد. من و بابایی توی هفته گذشته دوبار بردیمش فست فود و از اونجاییکه پسرکم علاقه زیادی به رستوران رفتن داره و به محض نشستن سفارش سیب زمینی میده خدارو شکر اشتهاش دوباره برگشت. همین دوشنبه ای که گذشت برسام رو گذاشتیم خونه مامان جون مهین و سه نفری رفتیم رستوران جدیدی که نزدیک خونه مامان جون باز شده و پیتزا هوردیم و الحق و والانصاف هم خیلی خوشمزه بود. بعدش هم چون پسرکم گفته بود بریم خونه قبلیمون و سانای رو ببینیم رفتیم اونجا و رادین عسل بعد از پنج ماه سانای کوچولو رو دید. تا دیدش گفت مامان سانای چه بزرگ شده. کلی هم بازی کرد و حال کرد. مامان سانای میگفت رادین خیلی مهربونه. قربون پسرک مهربونم که همه دوسش دارن. پریشب هم سانای بهمراه خانوادش واسه اولین بار اومدن خونه جدیدمون و وقتی خونه رو دیدن کلی خوششون اومد و تعریف کردن. مامان سانای از اتاق رادین خیلی خوشش اومد و گفت چه اتاق قشنگی داری رادین چقدر با سلیقه چیده شده. وقتی هم که برسامی رو دیدن کلی ذوق کردن و از خوشگلیش تعریف کردن. ماشالله به پسرای خوشگلم. بابای سانای از رادین و سانای عکس گرفت و به رادین گفت چه تیکه خوبی هستی رادین پسرکم اون شب کلی بهش خوش گذشت. فدای پسر مهربونم بشم من. رادین جدیدا یه اسم روی برسام گذاشته و بهش میگه چنار. حالا علتشو نمیدونم و واقعا هم برام جای تعجبه که این وروجک کلمه چنار رو از کجا یاد گرفته. قربون پسر با استعداد و باهوشم.