عشق مامان
امروز هفتم خرداد ماهه و رادین عزیز من سه سال و دو ماهه شد. فداااااش بشم الهی.
ماه قبل 17 اردیبهشت ماه بود که رادین عزیزم مریض شد و بیماری ویروسی بدی گرفت. اول برسام مریض شد و بعدشم داداش رادین. پسرکم چهار پنج روزی مریض بود و خیلی هم بی اشتها بود و اسهال و استفراغ بدی گرفته بود. پسرکم خیلی ضعیف شد. هیچ دارویی هم نمیخورد و به خوب شدن خودش هیچ کمکی نمیکرد. اما نسبت به برسام حالش بهتر بود. اما خدارو شکر این مرحله رو پشت سر گذاشت.
رادین عزیزم بعضی کلمات رو خیلی قشنگ ادا میکنه. مثلا به یواش میگه زواش من و بابایی عاشق این زواش گفتنشیموقتی بابایی گازش میگیره رادین با صدای خوشگلش بهش میگه آخه این گاز زواش بودو من و بابایی کلی میخندیم.
پ.ن: مامان جون و باباجون رادین 24 اردیبهشت ماه واسه یکسال رفتن بروجرد زندگی کنن. من که اصلا دلم نمیومد این موضوع رو به رادین بگم. خوشبختانه رادین سراغشون رو هم نگرفت. 29 ام دوباره برگشتن اهواز که تا موقع سرکار رفتن بابایی یعنی بمدت ده روز پیشمون باشن. رادین هم از بودنشون خیلی خوشحال بود و نمیزاشت از جاشون جم بخورن یا برن جای دیگه ای بمونن