دومین سفر بروجرد
از وقتی که مامان جون و باباجون به بروجرد نقل مکان کردن ما هم از هر فرصت و تعطیلی استفاده میکنیم و بار و بنه رو میبندیم و عازم سفر میشیم. 25 تیر یعنی پنجشنبه صبح ساعت 5 از خواب بیدار شدیم و برای توی راه هم ساندویچ کالباس آماده کردم و بار و بنه رو جمع کردیم و بچه ها رو توی خواب بلند کردیم و حرکت کردیم. تا بچه ها خواب بودن ساندویچامون رو خوردیم بهمراه چیپس باحاااااال آرمک. خیلی حال داد و بهمون مزه داد. ظهر ساعت دوازده رسیدیم بروجرد. رادین عسلک باز هم کلی ذوق زده بود و خوشحالی میکرد. عصر همونروز عمه سارا بهمراه همسر و پدر همسرش هم اومدن بروجرد و تا روز یکشنبه 28 تیر که بسمت اهواز حرکت کردیم. شنبه و یکشنبه به مناسبت عید فطر تعطیل رسمی بود و تونستیم سه روز اونجا باشیم. رادین باز هم به دیدن آرش تیرکمونی و عووول رفت و روزی سه چهار مرتبه هم توی حیاط ساختمون با دو چرخه بچه همسایه بازی میکرد. پسرکم خودش یاد گرفته بود پایه دون میزد و به تنهایی دوچرخه سواری میکرد. بابا رضا بهش قول داد براش یه دوچرخه خوشگل بخره.