بینایی سنجی
مدتیه که رادین موقع تماشای تلویزیون مدام پلک میزنه و چشمای خوشگلش اذیت میشن. از دیدن صحنه پلک زدنهای مکرر رادین اعصابم بهم میریخت، مخصوصا وقتی که این پلک زدنها به یک چشمی پلک زدن منتهی میشد و تصمیم داشتم در اسرع وقت ببرمش بینایی سنجی تا خیالم از بابت ضعیف بودن یا نبودن چشمهای پسرکم راحت بشه. تا اینکه بالاخره موقعیت جور شد و پنجشنبه یک بهمن مامان جون برای رادین نوبت گرفت. از شب قبلش رادین رو از نظر ذهنی آماده کرده بودم که قراره فردا بریم چشم پزشکی و ... تا اینکه روز پنجشنبه ساعت یازده صبح رفتم بالای سرش و با ناز و قربون صدقه بیدارش کردم. چقدرم که اینکار برام سخت بود. واقعا دلم نمیومد پسرکمو از خواب ناز بیدار کنم. تا نیمساعت داشتم باهاش کلنجار...