رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

آقا رادین

دو سال و نه ماهگی پسر شیرینم

1393/10/7 0:58
577 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان تو امروز دو سال و نه ماهه شدی فدات بشم من عشقم. نهم هر ماه برای من روز خاص و خوشحال کننده ایه. چون نهم هر ماه تو یک ماه بزرگتر و شیرینتر میشی و من با دیدن بالندگی تو غرق لذت میشم. امروز هم مثل نهم هر ماه غرق شادی ام. فقط یک چیز امروزم رو توام با غم و ناراحتی کرد و اونم تب کردن و سرفه های تو بود. تازه یک هفته است که از سرماخوردگی قبلی خلاص شدی و داروهات تمام شده و دوباره مریض شدی. حسابی حالم گرفته میشه با دیدن بیمار شدن تو. از اول پاییز این پنجمین باره که مریض شدی. حتی خودتم دیگه صدات دراومد و با اون زبون شیرینت گفتی دوباره مریض شدم حالا چیکار کنم ناراحت قربون این حرف زدن قشنگت برم من. عزیزکم به برنامه های فیتیله ای ها خیلی علاقه داره و وقتی دی وی دی اونو براش میزاریم چند ساعتی میشینه و نگاه میکنه. الان چهار روزه که من و رادین و برسام خونه باباجون هستیم و بابا رضا هم سرکاره. خاله مریم و عمو رضا و ایلیا و فاطیما هم واسه شب یلدا و نذری مامان جون اومده بودن اهواز و دو روز اول اقامت ما تو خونه باباجون اونا هم بودن و پنجشنبه شب حرکت کردن به سمت تهران و رادین همبازیشو از دست داد. البته خیلی هم با هم نمی سازن و یه دفعه مثه خروس جنگی خودشو ایلیا میپرن به همدیگه و باید سریع وارد عمل بشم و جداشون کنم وگرنه یه بلایی سر همدیگه میارن. نیشخند پسرکم هر روز عاقلتر و فهمیده تر میشه و واقعا زندگی و بودن با رادین عزیزم خیلی لذت بخشه. دوستت دارم پسر شیرینم

پسندها (1)

نظرات (2)

مریم
15 دی 93 15:59
سلام دوست خوبم همیشه وبتو میخونم راستش الان پست های از شیر گرفتن رادین جونو میخوندم اخه درست یک ماهه دیگه باید پسرمو از شیر بگیرم خیلی نگرانم و استرس دارم اخه پسر منم درست مثل رادین عسل به شیرم وابسته است. راستی خوابش تا کی تنظیم شد و دیگه شبا بیدار نشد ؟ممنون سلام عزیزم. نگران نباش منم خیلی نگران بودم و خودم تا چند روز افسرده بودم. مدام گریه میکردم و دلتنگ شیر خوردنش میشدم. اما خدارو شکر پسرکم زود عادت کرد و فراموش کرد. البته خیلی هم براش سخت بود و تا مدتها میگفت شیر میخوام ولی نه به صورت بهانه گیری بلکه از سر عادت. تا دوماهی هم شبها طبق عادت بیدار میشد و آب بهش میدادم میخوابید. نگران نباش. درسته مرحله خیلی سختیه اما میگذره
مریم
28 بهمن 93 14:42
مرسی مامان مهربون از راهنماییت.الان یه هفته است که جوجه رو از شیر گرفتم و همه چی ارومه .گل پسرا رو ببوس خدارو شکر مریم جون. ممنون عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد