رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

آقا رادین

شیرین زبونی های جدید رادین

یکی از شیرین زبونی هایی که رادین عزیزم چند روزه انجام میده اینه که شعر آقا پلیسه رو برعکس جواب میده. مثلا ما براش میخونیم شبا که ما تو خوابیم ... بعد رادین میگه آقا پلیسه بیدار نیست  ما خواب خوش نمیبینیم اون دنبال شکار نیست  و .... و این شعر رو تا آخرش وارونه میخونه و انقدر شیرینو بامزه اینکار رو انجام میده که آدم دلش میخواد درسته قورتش بده قربونشششششششششش بشم من الهی چند شب پیش هم برده بودمش که بخوابونمش یهو گفت مامانی تو چرا تپلی؟!!!  واااااااای انقدر خندیدم از دستش. بهش گفتم خوب مامانی چون نی نی توی شکممه. راضی نشد و دوباره پرسید مامانی تو چرا تپلی؟؟؟؟ گفتم واسه اینکه من غذا میخورم اما تو که غذا نمیخوری لاغری. حالا...
7 تير 1393

از پوشک گرفتن رادین عسلی

هفته گذشته که بخاطر بیماری خودم و و رادین توی خونه بودم تصمیم گرفتم قضیه از پوشک گرفتن رادین رو جدی تر دنبال کنم تا بالاخره به هدف برسیم. مدتیه که همیشه پوشکش نمیکنم و چند روز یه بار واسه چند دقیقه یا چند ساعت باز میذاشتمش اما چون گاهی دستشوییشو نمیگفت و توی خونه کارشو انجام میداد دوباره مجبور میشدم پوشکش کنم و تصمیممم نصفه نیمه میموند یا اینکه چون صبحها خودم توی خونه نبودم و مامان جونش هم صبحها پوشکش میکرد فایده ای نداشت که فقط عصرا که خودم توی خونه بودم اینکارو انجام بدم چونب ازم به هدفم نمیرسیدم. بالاخره تصمیم گرفتم این چند روزی که توی خونه هستم اینکار رو عملی کنم و از جمعه شب 30 خرداد بعد از اینکه از خونه مامان جون مهین برگشتیم خونه خودم...
7 تير 1393

بیماری رادین و مامانی

امروز مامان مهرناز بعداز 9 روز اومد سرکار و خیلی هم ناراحته که رادین عسلی رو تنها گذاشته چون رادین گلی این 9 روز حسابی به بودن مامانی در کنارش عادت کرده بود و مطمئنم که امروز وقتی بیدار بشه و ببینه مامانی کنارش خواب نیست خیلی ناراحت میشه و بهانه میگیره  قضیه این 9 روز توی خونه بودن مامانی هم از این قرار بود که هفته گذشته چهارشنبه شب 28 خرداد رادین عسلی بدنش داغ شد. اولش فکر نمیکردم که مریض شده باشه اما تا صبح توی خواب هم بدنش داغ بود. چون مامان جون عصمتش دو روز بود که به شدت مریض شده بود و چون هممون توی یه خونه هستیم خوب طبیعتا به رادین هم سرایت کرد دقیقا از همون چیزی که میترسیدم سرم اومد. روز چهارشنبه سرکار که بودم زنگ زدم به...
7 تير 1393

عسلک مادر

رادین عسلک مامان تا دیروز وقتی که میخواست جمله ای رو در مورد خودش بکار ببره همونطور که ما بهش می گفتیم خودشم همونطور میگفت. مثلا ما بهش میگفتیم رادین فلان چیزو میخوری؟ میگفت آره میخوری  یا میگفتیم رادین میتونی؟ میگفت آره میتونی  فداش بشم که انقدر بامزه حرف میزنه. من عاشق این مدل حرف زدنش بودم هر کس هم میشنید حرف زدنشو خیلی خوشش میومد و میگفت چقدر بامزه حرف میزنه. اما از دیروز تا حالا و دقیقا در عرض یک روز یهو ورژنش عوض شده و دیگه افعال رو درست میگه  مثلا دیروز بهش گفتم رادین میتونی ظرف ژله رو خودت ببری یا برات بیارم؟ گفت میتونم  یا ازش می پرسیدم غذا میخوری؟ گفت آره میخورم. وووووووی قربونش بشم من. وقتی زنگ زدم و به بابارضا...
26 خرداد 1393

مامان نرو سرکار :(

دیشب موقع خواب که من و رادین عسلم توی تخت دراز کشیده بودیم و داشتم براش قصه میگفتم تا لالا کنه یهو بهم گفت مامان نرو سرتار(=سرکار) رادین دلش تنگ میشه. یعنی منو بگی اون لحظه که این جمله رو از زبون خوشگل پسرم شنیدم دلم میخواست بمیرم  بعدم دستمو محکم گرفت توی دستش و گفت دستات چه قشنگن. پاهات چه قشنگن. بعدم دست زد به موهام و گفت موهات چه قشنگن  الهی من فداش بشم که انقدر مهربونه. از دیشب تا حالا توی فکر این جملات شیرین پسرم هستم و واقعا با این حرفش جگرم رو سوزوند. کاش میتونستم لااقل امروز رو نیام سرکار تا به حرف پسرم عمل کرده باشم. اما حیف که برام مقدور نبود. آخخخخخی عشق مهربون مامانی. چند ساعت دیگه که از خواب ناز بیدار میشی و می بینی ...
12 خرداد 1393

شیرین زبونی های رادین عسلی

رادین عسلی مامان هر روز شیرین زبونتر و بامزه تر از روز قبل میشه. چند شب پیش من و رادین با هم توی اتاقش نشسته بودیم و داشتم باهاش بازی میکردم. یهو گفت ساکت! گفتم چرا مامانی؟ گفت سجاد خوابه!!!! گفتم کی؟؟؟؟ گفت سجاد!!! گفتم سجاد کیه مامانی؟ گفت پسر مهسا!!!!!!! من رادین بازم من و بازم رادین جالب اینجاست که رادین اصلا تا حالا اسم سجاد رو نشنیده چون اصلا دور و برمون شخصی به اسم سجاد نداریم وقتی این شیرین زبونی رادین رو برای خاله مهسا تعریف کردم کلی خندید و موبایلشو گذاشت روی اسپیکر تا رادین برای بابا جون و دایی امینم بگه و اونا هم بعد از شنیدن این حرفهای بامزه رادین کلی خندیدن روز چهارشنبه هم من و رادین و بابایی داشت...
11 خرداد 1393

جدیدترین عکسهای رادین عسلی مامان

میتونید همه عکسهای رادین عسلی رو در ادامه مطلب ببینید... رادین عسلی مامان فروردین 93 ده کیلومتری مسجد سلیمان (چون 13 بدر بارون شدیدی گرفته بود و علیرغم آماده شدن و مهیا کردن تمام وسایل پیک نیک نتونستیم بریم بیرون هفته بعدش بهمراه خانواده بابا رضا رفتیم بیرون و خیلی هم خوش گذشت) رادین در حیاط خونه مامان جون(فروردین 93) فروردین 93 در راه رفتن به ماهشهر بهمراه بابایی و عمه سارا و عمو امین به دعوت عمه نسرین بودیم که بین راه یهو تایر ماشین ترکید و خدا رحم کرد. وقتی که بابایی و عمو امین مشغول تعویض تایر بودن ما هم چندتا عکس گرفتیم. رادین در باغ خونه عمه نسرین بعداز خوردن توت سیاه ...
20 ارديبهشت 1393

رادین و حساسیت به شیر پاستوریزه

پنجشنبه دو هفته پیش یعنی 11 اردیبهشت دقیقا شبی که عروسی عمو علی (برادر شوهر عمه سارا) دعوت بودیم، رادین عسلی با اینکه اونروز اصلا زیاد غذا نخورده بود و توی عروسی هم خیلی خیلی کم شام خورد و اونم با زور و پرت کردن حواسش، وقتی که هنوز توی عروسی بودیم ساعت یه ربع به 12 خوابش برد و ما هم برگشتیم خونه. ساعت 5 صبح پسرم با ناله و گریه بیدار شد و نمیتونست درست بخوابه بعد یهو هر چی توی معده اش بود آورد بالا. حدس زدیم که رو دل کرده باشه. من و بابا رضا خیلی ناراحت شدیم. بعد بهش شیر و بیسکوییت دادم خورد و ساعت 6 و نیم دوباره خوابید. در طول یه هفته 3 بار این اتفاق تکرار شد و البته فقط شبها و بعد از خوردن شیر. تا اینکه بالاخره پنجشنبه پریروز که خودمم صبح خ...
20 ارديبهشت 1393

چند تا عکس خوشگل از رادین عسلی مامان

رادین عسلی مامان در دو سالگی بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید... چندتا عکس از کوچیکیهای رادین عسل که از گوشی عمه سارا برداشتم رادین و بابا رضای مهربون آقا رادین استیکرهای روی کمددیواری رو کنده بود و ما هم براش چسبونده بودیم روی پیشونی خوشگلش رادین کوچولو موبایل مامانش رو کرده توی دهنش رادین در آرایشگاه مامان نیکو که همراه عمه سارا رفته بودیم تا مدلهای عروسشو ببینیم تا عمه سارا بتونه برای عروسیش آرایشگاهشو انتخاب کنه از بس عروسا طولش دادن و دیر اومدن پایین پسرم خوابش برد   رادین در حال پروی لباس عروسی عمه سارا. آبان ماه 92 رادین عزیز مامان زمستان 92 ...
17 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد