رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

آقا رادین

اين روزهاي رادين

1392/9/30 12:30
707 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. امروز اومدم با كلللللللللللللللي حرف. اين روزها خيلي وقتم كمه و واقعا فرصت اومدن توي وب رو ندارم و از اينكه خيلي وقته كه توي وبلاگ پسرم چيزي ننوشتم واقعا ناراحتم. اما الان ميخوام از كاراي بامزه رادين عسلي مامان بنويسم.

پسرك من الان دقيقا 13 تا دندون داره. بعداز اون 8 تا دندون جلوي بالا و پاييني، دوتا دندون آسياب اولي پايينش و همزمان سه تاي ديگه از فكهاي بالا دراومد كه اين دندون دراوردنها همزمان شد با بيماري سرماخوردگي و تب و اسهال و اين دقيقا مربوط ميشه به 12 آذر ماه كه تب رادين شروع شد و دارو دادن رو بهش شروع كردم و تا چند روز پسر نازم از تب و اسهال و كلافگي دندون درآوردن حسابي بيحال شده بود و نميتونست هيچ غذايي بخوره و حتي شير مامانش رو هم نميخورد. تا ميخواست شير بخوره جيغش ميرفت رو هوا و كلافه ميشد و كلي گريه ميكرد و خلاصه دو سه روزي لب به شير نزد تا حدي كه هممون فكر كرديم ديگه كلا شير رو ترك كرده و من خيلي دلم گرفته بود كه پسرم ديگه شيرمو نميخورهناراحت شبها هم واسه خوابيدنش كلي فيلم داشتيم. چون عادت داره شير ميخوره و ميخوابه و چون اون چند روز نميتونست شير بخوره خوابيدن هم واسش سخت بود يه شب كه به زور خوابونده بودمش نصفه شب بيدار شد با گريه وزاري و جيغ و داد و معلوم بود كه پسرم خيلي داره درد ميكشه. جگرم داشت ميسوخت از اينكه ميديدم پسرك نازم داره درد ميكشه و نميتونم واسش كاري كنم. هركاري كرديم آروم نميشد با بابا رضا سوار ماشينش كرديم و انقدر تابش داديم و براش قصه تعريف كردم تا بالاخره خوابيد. اون چند روز خيلي روزهاي بدي براي هممون بود. ديدن درد كشيدن و بيماري رادين خيلي اذيتمون كرد. دندون درآوردنش خيلي اذيتش كرد بحدي كه از لثه هاش خون هم مي اومد. اما خدا رو شكر بعد از تقريبا 5 يا 6 روز خوب شد و دندونهاشم در اومد.

و اما حالا از شيرينكاريهاي پسملم يه كم بگم: آقا رادين به كسايي كه دوسشون داره با انگشت اشاره ناز و كوچولوش شليك ميكنه و صداشم درمياره و ميگه توفففففف توففففففففنیشخند انقدرم خوشگل اينكارو ميكنه كه طرف مقابل از ذوقش هم كه شده ميفته رو زمين و ميميره و رادين هم خوشحال ميشه از اينكه تونسته اونو بكشهلبخند وقتي بابا رضا باهاش بازي ميكنه و مياد سمتش و بهش ميگه بابايي اومد كه بخورتت رادين بهش شليك ميكنه كه باباييش بيفته زمين و نتونه بياد بگيرتش و ما هم كلي ميخنديم و لذت ميبريم از داشتن اين پسرك شيرينقلب پسرم ديگه هر كلمه اي رو كه اطرافيان بگن سريع ميگه و خيلي هم خوشگل كلمات رو ادا ميكنه. به خاله مهساش ميگه مهنالبخند و خاله مهسا كلي حال ميكنه و قربون صدقش ميره. به عمه ساراش هم ميگه عمه البته بلده به اسم هم صداش كنه و به سارا ميگه تارا و عمه سارا هم از خوشحالي جيغش ميره توي هوا و عاشق اينه كه رادين بهش بگه سارا اما رادين ترجيح ميده كه بهش بگه عمهلبخند و هرچقدر كه سارا بهش بگه بهم بگو سارا نگو عمه، اما بازم رادين كار خودشو ميكنه و بهش ميگه عمهنیشخند قربون پسر شيرينم برم من الهي. بابا جون و مامان جوناشم خيلي دوست داره و به همشون ميگه بابا و مامان. اما قربونش برم هركدوم رو با يه لحن مخصوص به خودشون ميگه طوري كه دقيقا متوجه ميشيم منظورش كدوم مامان و كدوم باباست. اسم چند تا از حيوونا رو ياد گرفته و خيلي قشنگ وقتي كه عكساشونو بينه اسماشونو ميگه مثل ميمون، فيل، آهو، طوطي. وقتي هم يه نفر يه حركت خاصي انجام ميده كه مخصوص خود اون فرده رادين اون حركت رو به ذهنش ميسپاره و خيلي قشنگ اداشو درمياره و همه رو روده بر ميكنه از خنده. از بس كه بامزه اينكارو انجام ميده. مثلا يه ني ني داريم كه اسمش روژانه و خيلي تپله وقتي اسم روژانو ميشنوه لپاشو باد ميكنهنیشخند بابا رضا يه شوهر عمه داره كه موقع حرف زدن دستاشو زياد تكون ميده وقتي رادين اسمشو ميشنوه دستاشو هي ميبره بالا و پايين و ميخندهلبخند و كلي ديگه از اين شيرينكاريها كه مختص خودشه و دل همه رو حسابي با اين كاراش ميبره. ديشب هم پسرخاله اش ايليا از تهران اومده. ايليا 2 سال و 4 ماهشه و خودش و رادين اصلا با هم نميسازن. اولش كه همديگه رو ميبينن ميرن تو بغل هم و بوس و ماچ اما دو دقيقه بعد موهاي همو ميكشن و چنگ و گاز و هول دادن و كتك كاري و آخرشم گريه و زارينیشخند 

اين بود شرح شيطونياي آقا رادين عسلي در 1 سال و 8 ماهگي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زهرا
30 آذر 92 22:38
هندوانه ی قصه ی زندگیت دلچسب وشیرین انارآرزوهایت رنگین پسته ی خاطراتت نمکین وفال روزگارت عاشقانه وبهترین خوشبختیت چون یلدابلندباد
lمعصومه
1 دی 92 17:13
سلام پسر گلتون هم اسم و تقریبا هم سن پسر منه امیدوارم همیشه سلامت باشه رادین من هم امسال تابستون وقت دندون در آوردنش مریض شد خیلی روزها و شبهای سختی بودن درکتون میکنم خدا رو شکر که الآن سلامته و کلی هم که شیرین زبونه ماشالله خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیمmysweetradin.blogfa.com سلام معصومه جان. خوشحال ميشم كه باهاتون آشنا بشم. ممنون كه به وبم سر زدي.
مامان ارمیا و ایلمان
4 دی 92 10:42
ایشالله همیشه سلامت باشه . دلمون براتون تنگ میشه. بیشتر بیا از کارهای رادین جان بنویس. عکس هم که نمی گذاری. مرسي عزيزم. بخدا وقتم خيلي كمه چه كنممممممم شما به بزرگي خودتون ببخشيد
ترکان
4 دی 92 16:26
واااااااااای چههه عجبببببببب!!!!!!! حالا یکی ندونه فک میکنه خودم هر روز آپما الهیییی که طفلی بچه چقدر درد کشیده مامانی عکس لدفن.... راستی اگه ویچت و نیمباز و لاین و تانگو و... هستین اطلاع بدین لدفن سلام تركان جون والا تو چقدر از ما انتظار داري دخترررررررهمينكه ماهي يه بار ميارم و يه نيمچه مطلبي مينويسم بازم خدارو شكر كن نه عزيزم من هيچكدوم از اينا كه گفتي رو وقتشونو ندارم فقط فيسبوقققققققق
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد