رادين و شيطنت
پسر قشنگم تو خيلي ناز و دوست داشتني هستي. هر روز كه بزرگتر ميشي بامزه تر و شيرينتر ميشي و كاراي خيلي بامزه اي انجام ميدي. الان ديگه ميتوني تمام كلمات رو بگي و گاهي اوقات جملات كوتاهي هم ميگي. پسر شيرين من الان 1 سال و 10 ماه و 20 روزشه. هوش خيلي بالايي داره و گاهي واقعا همه ما ميمونيم در اين هوش و نبوغ سرشارش. غذاي بعضي از حيوونات رو به زيبايي ميگه. مثلا وقتي ازش مي پرسيم غذاي مرغ و خروس چيه؟؟ ميگه جو. غذاي هاپو چيه؟ مگه اتون منظورش استخونهقربونش برم الهي. ميگيم غذاي موش چيه؟ميگه پنير. غذاي پيشي چيه؟ميگه ماهي
به سرسره بازي هم حسابي علاقه داره و وقتي ميبريمش پارك خودش از پله ها ميره بالا و از روي سرسره ليز ميخوره و مياد پايين و كلي ذوق ميكنه و با ني ني هاي دور و برش هم حرف ميزنه و ازشون ميزنه جلو و ميگه رادين رادين. يعني رادين اول بره بالا چند روز پيش رفته بوديم بيرون مامان جونش داشت جلوتر از ما راه ميرفت. يهو رادين سرعتش رو بيشتر كرد تا بهش برسه و با صداي بلند گفت مامان وايساااااااا. ما رو بگي قربونش برم الهي. چند شب پيش هم سفره شام رو پهن كرده بودم. هممون نشسته بوديم غير از باباجون رادين. رادين نيومد بشينه سر سفره، رفت توي اتاق دنبال باباجونش و گفت بابا بيا غذاباباجونش كلي حال كرد كه رادين به اين قشنگي به شام دعوتش كرد. وااااااااااي فداي پسر قشنگم بشم من. وقتي هم كه تلفن زنگ ميخوره سريع ميدوه سمت تلفن و ميگه رادين رادين. يعني اجازه بديد رادين گوشي روبرداره و وقتي گوشي رو برميداره اول ميگه الوووووووووو بعدم بدون اينكه به حرف طرف پشت خط گوش بده گوشي رو ميده دست ما و ميگه قطع
بيشتر دندوناي پسرمم ديگه دراومده و فكر كنم فقط سه يا چهارتاش هنوز درنيومده. اجازه نميده كه دندوناش رو نگاه كنم و بشمارمشون. توي خواب هم كه ميخوام نگاه كنم باز مانعم ميشه و دهنش رو سفت ميبنده يا اينكه تكون ميخوره و منم از ترس اينكه مبادا بيدار بشه بيخيال شمردن دندوناش ميشم.
ديروز عصر خودم و رادين توي خونه تنها بوديم. براش با تشك و بالش سرسره درست كردم (به بالش ميگه بال) ميرفت بالاشون و سر ميخورد ميومد پايين. اما بعد بازيشو تغيير داد و ميرفت بالا و ميگفت پرت و خودشو پرت ميكرد پايين و منو بگي دل تو دلم نبود و ميترسيدم بيفته دست و پاش خداي نكرده چيزي بشه واسه همين از جفتش تكون نخوردم. اما خودش كلي ذوق كرده بود و ميخنديد و شيطوني ميكرد.
راستي الان كه شكمم بزرگتر از قبلا شده مياد با انگشت اشارش فشار ميده روي شكمم و ميگه توپ قربونش برم اونم متوجه شده كه شكم مامانش بزرگ شده