رادین در روزهای چهارم و پنجم

امروز ششمین روزه که رادین عسلی خوردن شیر رو ترک کرده. اما همچنان یاد شیر میکنه و چند ساعت یکبار میگه شیر میخوام. وقتی خودشو میندازه توی بغلم و میگه شیر، جگرم میسوزه و دلم میخواد بهش شیر بدم اما اگه اینکارو بکنم تمام زحمات این چند روزم و سختیهایی که خودم و رادینی این چند روز تحمل کردیم هدر میره. خدا میدونه که چقدر دلم برای شیر خوردنش تنگ شده پریشب که چهارمین شبی بود که بدون شیر خوردن خوابید اولین شب توی این دو سال زندگیش بود که بدون اینکه بیدار بشه تا ساعت 12 و ربع ظهر خوابید ومن هم بالاخره بعد ازدو سال یه شب تا صبح رو کامل خوابیدم. البته بنا بر عادتم چند ساعت یکبار بیدار میشدم و رادین رو نگاه میکردم و همش منتظر بیدارشدنش بودم. اما خوشحال بودم که پسرم خوابش دیگه داره مثل آدم بزرگا میشه و بدون بیدار شدن میخوابه. اما دیشب دوباره تا ظهر ساعت 12 که خواب بود سه دفعه بیدار شد و دو بارش رو آب خورد و دوباره خوابید و بار سوم همینطوری که بغلش کردم خوابش برد. ساعت خوابش کلا این روزا به هم خورده شبا خیلی دیر میخوابه و فرداش ساعت 12 به بعد بیدار میشه و عصرا ساعت 5 به بعد میخوابه و حدود یکساعت و نیم میخوابه و به خاطر همین شب دیر میخوابه. خدا کنه خوابش زودتر تنظیم بشه تا 16 فروردین که میخوام برم سرکار مشکلی برای خوابیدنم پیش نیاد چون اگه شبا دیر بخوابم صبحها به سختی بیدار میشم.