آخرین روز تنهایی
امروز جمعه ۱۷مرداد آخرین روزیه که رادین عزیز مامان تک فرزنده و دیگه تنهایی بازی و شیطنت میکنه. فردا صبح داداش کوچولوی رادین به دنیا میاد و رادین عزیز من دیگه یه همبازی همیشگی داره. فقط خدا میدونه که امروز توی دل من چی میگذره. هجمه ای از اضطرابها و نگرانیها در دلم وجود داره. از صبح که از خواب بیدار شدم اضطراب شدیدی در دلم وجود داره و اشکهام گاه و بیگاه مهمان صورت رنگ پریده ام میشن. وقتی به فردا فکر میکنم که باید رادین عزیزم رو یک روز کامل تنها بزارم و فردا شب باید بدون رادینم بخوابم دیوونه میشم. همین الان هم چشمهام پر از اشک غمه. نمیدونم رادین عسلم که فقط و فقط کنار خودم به خواب میره و تا با بوسه های شیرینش صورتم و لبهامو غرق بوسه نکنه نمیخوابه چطور قراره فردا شب به خواب بره. خدایا التماست میکنم نزار پسرک شیرینم فردا اذیت بشه. خدایا یعنی این یک روز هم میگذره تا من از این فکر آزار دهنده که نه ماهه همراهمه خلاص بشم. نمیدونم رادین شیرین مادر عکس العملش از دیدن یه نوزاد جدید توی بغل مامانش چیه. خوشحال میشه یا ناراحت؟میدونم که نی نی ها رو خیلی دوست داره اما نمیدونم برخوردش با یه نی نی که توی بغل مامانشه چیه. مامانی که تا الان فقط مال خودش بوده و الان مامان یه نفر دیگه هم میشه. خدایا این روزهای پر از فکر و نگرانی رو به خوشی بگذرون. رادین عزیزم دوستت دارم و عاشقتم.