روزی سخت برای یک مامان و بابای بی طاقت
ای خدا خیلی ناراحتم. دارم از ناراحتی دق میکنمفردا قراره رادین کوچولوی من ختنه بشه و این موضوع حسابی روح و روانمو به هم ریخته. از روزی که توی سونوگرافی فهمیدم نی نی جونم پسره فکر و خیال ختنه کردنش آزارم میداد و الان که یه روز مونده به این روز لعنتی ختنه کردن، خیلی خیلی ناراحتم. وقتی به چشمای معصوم و مهربون رادینم نگاه میکنم بی اختیار اشکام سرازیر میشهخدایا من تحمل درد کشیدن پسرم رو ندارم. نمیدونم بعد از عمل تا کی و چه مدتی درد داره اما همون درد توی اتاق عمل برای این نی نی کوچولوی من خیلی زیاده. خدایا کمک کن پسر نازم زیاد درد نکشه و اذیت نشه و زود هم خوب بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی