دو ماهگی رادین عسل
امروز رادین عزیز من دو ماهه شد و من و باباش از این بابت خیلی خوشحالیم چون پسر خوشگل ما داره روز به روز بزرگتر و دوست داشتنی تر میشه. چند روزیه که رادین قشنگم عاشق این شده که باهاش بازی کینم و اونم در جواب ما برامون بخنده و دل مامان و باباش و مادربزرگا و پدربزرگهاشو با خنده های شیرینش ببره. وقتی که رادین گلم برام از ته دل میخنده دلم براش ضعف میره و بیشتر از قبل عاشقش میشم. خدایا شکرت که این پسر ناز رو به ما هدیه دادی. عزیزکم دو ماهگیت مبارک پسر گلم. امروز رادین رو برای واکسیناسیون و انجام معاینات دو ماهگی به همراه مامان جونش بردیم مرکز بهداشت. اول قد و وزنش رو اندازه گرفتن و خدا رو شکر همه چیزش نرمال و عالی بود. بعدم نوبت واکسنش رسید که من دیگه نمیتونستم این مرحله رو همراهیش کنم. دادمش بغل مامانم و خودم رفتم بیرون. بغض سنگینی داشتم و چشمام پر از اشک شده بود چون تحمل درد کشیدن و گریه پسرمو نداشتم. واکسن سه گانه و هپاتیت ب رو توی پاهای قشنگش زدن و قطره فلج اطفال هم بهش دادن. بعد از اینکه واکسنشو زدن رفتم داخل و بغلش کردم. خیلی واسه پسرم ناراحت بودم. بعد از اینکه آوردیمش خونه کمپرس یخ براش گذاشتم و قطره استامینوفن هم بهش دادم. بابا رضا هم که متاسفانه پیشمون نیست و سرکاره و مرتب با تلفن سراغ پسری رو میگیره. الهی بمیرم برای دلش که انقدر برای من و پسری تنگ شده. میدونم که رضای عزیزم خیلی نگران حال رادینه و بهمین خاطر من نمیذارم که بفهمه رادین عسل درد داره یا اینکه تب کرده. پسر قشنگم الان توی بغلم خوابه و من عاشق اینم که رادین عزیزم رو توی آغوشم بخوابونم. پسرم عاشقانه دوستت دارم.