آش دندوني رادين عسل

سلام سلام صدتا سلام. اول از همه يه معذرت خواهي به پسر گلم بدهكارم كه تو اين مدت نتونستم بيام به وبلاگشو براش از خبرهاي جديد بنويسم و دوم هم اينكه ميخوام الان از خاطره روزي كه به خاطر جوونه زدن مرواريدهاي خوشگلش براش آش دندوني درست كرديم بنويسم. روز شنبه 23 دي ماه يعني روزي كه رادين عسل مامان دقيقا 9 ماه و 16 روزه شد دو تا دندون خوشگل پايينش جوونه زد و هممون رو كلي خوشحال و ذوق زده كرد. اون روز بابا رضاي رادين كيش بود و دو روز بعدش برگشت اهواز و قرار شد كه آخر هفته رو بريم ماهشهر خونه بابا جون اينا و اونجا واسه پسرم آش بپزيم. چهارشنبه عصر بعد از اينكه من از سركار برگشتم وسايلمون رو جمع كرديم و راهي ماهشهر شديم. بابا رضا و عمه سارا رفتن وسايل و مواد لازم واسه پختن آش رو خريدن و چون مامان جون عصمت طرز پختن آش دندوني رو بلد نبود زنگ زديم از مامان جون مهين پرسيديم و پنجشنبه 28 دي ماه صبح زود يعني حدوداي ساعت 5 صبح آش دندوني رادين رو بار گذاشتيم. البته اينكه ساعت 5 اينكارو كرديم خودش قضيه داره و قضيه از اين قرار بود كه آقا رادين معمولا شب اول كه ميريم ماهشهر بدخواب ميشه و نصفه هاي شب بيدار ميشه و ديگه با هيچ زور و زحمتي هم نميخوابه. اون شب هم ساعت 3 بيدار شد و ديگه نخوابيد و ما همه خواب آلوده بالاي سر اين وروجك خندون كه دوست نداشت بخوابه بيدار نشسته بوديم و باهاش بازي ميكرديم.  وقتي ديديم آقا قرار نيست لالا بفرماين تصميم گرفتيم آشمون رو بار بذاريم تا لااقل توي اين زمان بيداري يه كار مفيدي انجام داده باشيم. خلاصه آش ما ظهر آماده شد اما چون بخاطر شب بيداري خيلي خسته و كوفته و داغون بوديم آماده شدن كامل آش تا عصر به طول انجاميد و عصر همون روز توسط بابا رضا بين افراد فاميل توزيع گرديد 

پ.ن اول: آقا رادين ساعت 5 و نيم به دستهاي تواناي مامان عصمت و در حاليكه من گوشه اي از خونه از فرط خواب روي زمين ولو شده بودم به خوابي عميق رفت

پ.ن دوم: عكسهاي آش رادين جوجو هم گرفته شده و در كامپيوتر منزل مي باشند و به دليل اينكه اينجانب الان در محل كار مي باشم و دسترسي محلي به عكسها ندارم فعلا از گذاشتن عكس معذورم و انشالله موكول ميشه به وقتي ديگر البته اگه آقا رادين توي خونه اجازه اومدن به نت رو به بنده بده.