اولين جوانه زيباي پسرم
رادين عزيز مامان الان تقريبا چهار پنج روزي هست كه ديگه ميتونه كاملاً چهار دست و پا بره و خودش رو هم به كمك وسايل دور و برش سرپا نگه داره. عزيز دل مامان انقدر شيطون و بازيگوش شده كه تا چند لحظه ازش غافل ميشي يه هو ميبيني رفته سراغ يه چيزي و داره خرابكاري ميكنه الهي قربونش برم با اين شيطنتهاي شيرينش
ديشب من و رادين به همراه مامان جون و خاله هاي رادين رفته بوديم بيرون تا يه كمي بگرديم. مامان جون واسمون بستني خريد. منم با دست يه كم گذاشتم توي دهن رادين كه يه هو ديدم دستم به يه چيز تيز برخورد كرد. بببببببببببببله پسرك خوشگل مامان از اولين مرواريد زيباي توي دهانش رونمايي كردمنم سريع به مامان جون اينا گفتم و اونا هم همه خوشحال شدن. بعدم سريع زنگ زدم به بابا رضا و بهش خبر دادم. بابا رضا انقدر ذوق كرد و خوشحال شد كه حد نداشت. گفت خودم ميخوام به مامان و بابام اين خبر خوب رو بدم. چند دقيقه بعد هم كه مامان و باباي بابا رضا باخبر شدن زنگ زدن و به رادين عزيزم تبريك گفتن. پسر خوشگل مامان چند روزي بود كه نيمه شب با گريه از خواب بيدار شد و سرش هم داغ بود. مامان جون ميگفت احتمالا داره دندون در مياره و چون درد داره از خواب بيدار ميشه. واقعا هم تشخيصش درست بود چون بالاخره ديروز اولين دندون خوشگلش جوونه زد. پسر عزيزم مبارك باشه گل زيبا و خوشبوي مادر