عشق مامان و بابا
رادين عزيز مامان هر روز شيرينتر و بامزه تر ميشه و مامان مهرنازش دلش ميخواد اين پسر نانازي رو درسته قورتش بده. پسر گلم حسابي شيطون شده و به همه جا سرك ميكشه و تا يه لحظه ازش غافل ميشي ميبيني رفته دم در حمام نشسته و داره فضولي ميكنه قربونش برم من الهي. پسرك خوشگل مامان خودشو به مبل و ميز و وسايل خونه ميگيره و مي ايسته و خداييش خوب هم ميتونه خودشو نگه داره كه نيفته. ماشالله پسرمممممم. البته پسرم اينكارا رو خيلي وقته كه انجام ميده اما چون مامانش فرصت سرخاروندنم نداره وقت نميكرد كه بياد و كارهاي پسري رو توي وبلاگش بنويسه. يكي از كارهاي بامزه اي كه رادين عزيزم انجام ميده اينه كه صورت منو مثل يه خوراكي خوشمزه ميخوره و با اون دوتا دندون كوچولو و خوشگلش كه من الهي فداشون بشم لپاي مامانشو گاز ميگيره و مامان مهرناز هم كلي از اين كار لذت ميبره. تازه مامان جون مهين هم حسوديش ميشه و ميگه كاشكي واسه منم اينكارو ميكرد اما هرچي صورت رادين رو ميچسبونه به صورتش رادين اينكارو براش نميكنه اين روزا هم حسابي عاشق ددر رفتن شده و تا ميبريمش دم در خونه كه بريم بيرون متوجه ميشه و كلي ذوق ميكنه و ميخنده. وقتي هم كه من از سر كار برميگردم و مامان جون بهش ميگه مامانت اومد خيلي ذوق ميكنه و ميخنده و از پشت آيفون هم كه منو ميبينه دست و پاهاي كوچولوي خوشگلش رو تكون ميده و از خودش خوشحالي و ذوق نشون ميده. الهي من بميرم واسه پسر كوچولوي خوشملم كه بايد تنهاش بذارم و برم سركار. اما چه كنم ديگه براي رفاه حال و آينده خودش اينكارو ميكنم. بابا رضا هم دوشنبه از كيش برميگرده و ما دوباره كوچ ميكنيم به خونه خودمون