سيزده ماهگي رادين عسل
ديروز رادين عزيز ما وارد سيزدهمين ماه زندگيش شد. الهي مامان فداش بشه كه هر روز شيرينتر و البته شيطونتر از روز قبل ميشه. پسركم هر روز يه چيز جديد ياد ميگيره و يه كار جديد انجام ميده. بعضي از كارهايي رو هم كه انجام ميده از كسي ياد نگرفته و خودش بداهه انجام ميده و همه ما انگشت به دهن ميمونيم
وقتي ازش مي پرسيم رادين هاپو چي ميگه؟؟؟ با اون صداي ظريف و خوشگلش ميگه هاپ هاپ الهي قربونش برم دلم ميخواد اون لباي خوشگلشو موقع گفتن اين كلمه بخورم وقتي بهش ميگيم رادين ما رو بترسون شروع ميكنه به جيغ زدن و سرشو تكون دادن و ما هم بايد بگيم واااااااااااااي ترسيدم وااااااااااي ترسيدم تا آقا رادين گل از گلش بشكفه و خوشحال بشه كه تونسته ما رو بترسونه يكي از كارهاي بامزه ديگه اي هم كه انجام ميده بازي با بابا رضاست. بابا رضا باهاش دالي بازي ميكنه، باهاش كشتي ميگيره، همديگه رو ميترسونن و كلي بازيهاي هيجان انگيز و مامان مهرناز هم اون وسط ميشينه و به بازي اين دوتا گل زندگيش نگاه ميكنه و ميخنده و لذت ميبره
چند روز پيش هم مامان و بابا يه كار خفن انجام دادن و اون هم اين بود كه موقعي كه رادين گلي خواب بود ماماني قيچي توي دستش گرفت و جلوي موهاي رادين عسلي رو كوتاه كردچون كه موهاش از موقعي كه به دنيا اومده بود كوتاه نشده بوده و مدام ميومدن توي چشمش و بخاطر همين ماماني و بابايي عليرغم ميل باطنيشون تصميم گرفتن يه خورده موهاشو كوتاه كنن تا چشماي خوشگلش اذيت نشن. خيلي هم بهش مياد قربونش برم الهي. موهاش رو هم توي يه جعبه برداشتم تا هميشه اونا رو داشته باشم.