رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آقا رادین

جشن تولد رادین عسلی 5 سالگی

1396/1/11 8:46
241 بازدید
اشتراک گذاری

امسال عید نوروز هم مثل سالهای قبل بابا رضا چند روز از عید رو سرکار بود و دقیقا روز تولد رادین رو هم شامل میشد. به همین خاطر جشن تولد رادین به روزهای بعد موکول شد. بعد از برگشتن بابایی. بابایی روز هشتم فروردین از کار برگشت و تولد رو روز دهم برگزار کردیم. پنجشنبه دهم فروردین. روز قبلش من و بابایی بهمراه دوتا وروجکا رفتیم یه مقدار وسایل تزیین تولد خریدیم و بقیه چیزها بعلاوه کادوی تولد رو بابایی صبح همونروز تولد خرید. میدونستیم که رادین دستگاه ایکس باکس دوست داره ولی باز هم شب قبلش ازش پرسیدیم چی واسه تولدت میخوای؟ فکر میکردیم الان جواب میده ایکس باکسآرامولی گفت لباس سوپرمنچشمک بهش گفتم یعنی ایکس باکس نمیخوای؟ گفت چرا میخوامبغلبابایی هم صبح روز تولد، تا ما توی خواب ناز بودیم رفت و براش جدیدترین مدل دستگاه PS4 رو خرید بهمراه لباس سوپرمن برای رادین و لباس بتمن برای برسام و یه دوچرخه آبی خوشگل برای برسام. بابایی در رو که زد و براش باز کردم دیدم با کلی بادکنک رنگ و وارنگ و تزیینات اومد داخل. بادکنکای هلیومی و تزیینات با تم بن تن. کیک تولد رو هم به درخواست خود آقا رادین عزیزم بن تن سفارش داده بودیم که روز قبل سفارشش داده بودیم. خلاصه خونه کلی خوشگل شد با این تزیینات زیبا. رادین و برسام هم که از خواب بیدار شدن کلیییییی ذوق کردن. بابایی لباسای سوپرمن و بتمن رو بهشون داد و پسرکام کلی حال کردن و ذوق کردن و همونموقع تنشون کردن. عکسهای آتلیه شون رو هم دو سه روز قبل گرفته بودیم و بابایی گفت کاش با این لباسا هم ازشون عکس میگرفتیم. خیلی بهشون میومد. شب هم موقع جشن رادین تمام مدت با لباس بتمن بود. لباس بتمن رو بیشتر از لباس سوپرمن خوشش اومده بود چون ماسک داشت. همه از دیدنشون ذوق میکردن و خیلی خوششون میومد. مهمونای جشنمون هم خانواده من بودن، خاله مریم اینا، عمه سارا اینا و دخترخاله هام روشنک و فرانک . خاله عفت که همه از منزل جدیدمون خیلی خوششون اومد و کلی تعریف کردن. شام تولد پیتزا بود و همه چیز عالی بود. پسرکم یه آدم آهنی از طرف مامانجون مهین هدیه گرفت، یه بازی فکری از طرف دایی امین، خاله مهسا که اینبار عمو نیما هم همراهیش میکرد و خاله مریم و بقیه مهمونا همه وجه نقد دادن. رادین خیلی از رباتش خوشش اومده بود و از هدیه من و بابایی هم خیلی خوشحال شد و همونموقع بابایی راهش انداخت و شب بعد از رفتن مهمونا بازی رو شروع کردن. برسام مامان هم خیلی از دوچرخه اش خوشش ومده بود و ذوقش رو میکرد و سوارش بود توی جشن. اینم از جشن تولد رادین عسلی که البته جلوی برسام میگفتیم تولد رادین و برسامچشمک چون آقا برسامی روی این جمع بستن کلید کرده بود و هرکی میگفت تولد رادین، میگفت تولد منم هست. ای قربووووووونش برم من الهی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد