درد دل با ني ني
ني ني قند عسلي سلام. مامان ميخواد يه كمي باهات درد دل كنه. البته تو كه خودت داخل بدن ماماني جا خوش كردي از همه چيز دل ماماني خبر داري. اين روزا من و بابا رضا حسابي فكرمون درگير كار باباييه.آخه بابا رضا از اونجايي كه مهندس نفته بايد بخاطر كار، همين روزا بره سرچاه و من و بابايي از اين بابت خيلي ناراحتيم.آخه اصلا تحمل دوري همديگه رو نداريم. ماماني خيلي ناراحته و مدام در حال دعا كردنه كه لازم نباشه بابا جوني بره سرچاه و دو هفته ازمون دور باشه.آخه من و تو چطوري دوري بابا رو تحمل كنيم.تو هم كه عادت كردي هر شب قبل لالا صداي مهربون بابا رضا رو بشنوي و بابايي حسابي لوست كرده وقتي بابايي نباشه حتماً بهانه اشو ميگيري.اما خوب اگه مجبور باشه بايد بره و چاره اي هم نداريم. خود بابا رضا هم براش خيلي سخته مخصوصاً الان كه يه ني ني نازم داره بايد دوري دو نفر رو تحمل كنه. عزيزم تو كه فرشته خدا هستي و خدا خيلي هواتو داره ازش بخواه كه بابا رضا نره. خدا حتماً دعاي تو رو اجابت ميكنه نازنينم. به خدا بگو من و مامانم تحمل دوري بابا رضا رو نداريم تا خدا دلش برامون بسوزه و بابا رضا مجبور نباشه براي يه مدتي از ما دور بشه.