افطاري دايي ميثم جون
ديروز يعني دوشنبه آخرين روز مرداد ماه بود و مقارن با 21 رمضان و شهادت امام علي(ع) و به همين خاطر ديروز تعطيل بود و ماماني توي خونه استراحت كرد.البته ظهر شاگرد خصوصي داشتم اما خوب همين كه يه روز كامل توي خونه بوديم و سه تاييمون پيش هم بوديم كلي حال داد.مامان قربونت بشه عزيزم كه هنوز نيومدي انقدردوست داشتني هستي و ما برات مي ميريم
دايي ميثم طبق روال هر سال كه توي ماه رمضون يه روزش رو بهمون افطاري ميده ديروزم واسه افطاري هممون رو به پيتزا دعوت كرد ما هم كه هممون عاشق پيتزااااااااااااا مخصوصا بابا رضاي شكمو عصري رفتيم خونه مامان جون چون قرار بود افطار اونجا سرو بشه البته بابا رضا منو زودتر برد چون ميخواستم بيشتر پيش ماماني جونم و خواهر و برادرام و ني ني هاي خواهرم باشم موقع افطار هم بابا رضا اومد و بعدشم پيتزاها رسيد آخ جون. خيلي هم خوشمزه بود ماماني البته شما هم نوش جان كردي.دست دايي ميثم درد نكنه انشالله هميشه سفره اش پربركت باشه.من تصميم گرفته بودم كه توي دوران بارداري پيتزا و سوسيس و كالباس و از اينجور چيزا نخورم چون زياد خوب نيست توي بارداري خورده بشه اما خوب از اونجايي كه مامان مهرناز حسابي شكموئه نميتونه جلوي خودشو بگيره تازه بعدشم كه اومديم خونه، عمه سارا و شوهرش اومدن خونمون و واسمون آيس پك آوردن و من بازم ناپرهيزي كردم.
واي ماماني من نميتونم 9 ماه پيتزا نخورم آخه من و بابا رضا به پيتزا معتاديم
خلاصه ديشب خيلي بهم خوش گذشت در كنار خانواده خوبم و بابا رضاي مهربون و البته ني ني مهربون و نازم. دوستت دارم عسلم