ویزیت ماه هشتم
رادین طلای مامان سلام. عزیزم من و بابایی خیلی دلمون برای دیدنت تنگ شده و دوست داریم هرچه زودتر این روزها هم بگذره و تو گل خوشگل بیای تو بغلمونعزیز دلم دیروز عصری مامان نوبت ویزیت داشت و بهمراه بابا رضا رفتن مطب دکتر. باز هم مثل همیشه بعداز کلی نشستن و انتظار کشیدن نوبت مامانی شد. خانم دکتر مثل همیشه با رویی خندان و چهره ای مهربون فشار و وزنم رو اندازه گرفت و بعدم بهم گفت روی تخت معاینه بخواب تا معاینت کنم. اول صدای خوشگل قلبت رو برام گذاشت. الهی من قربون اون تپشهای قشنگ قلبت بشم عزیزم که به این زیبایی به گوش مامان می رسید و مامان رو می برد توی آسمونهاخیلی دلم میخواست بابا رضا هم کنارم بود و صدای قلبت رو می شنید اما حیف که بابایی اجازه ورود به اتاق خانم دکتر رو نداره و همیشه باید بیرون مطب منتظر من و تو باشهبعدم خانم دکترشکمم رو با دست چک کرد و گفت سایز شکمت خیلی خوبه. بهش گفتم خانم دکتر همه بهم میگن شکمت خیلی کوچیکه گفت نه اصلا کوچیک نیست و خیلی هم خوبه. کلی خوشحال شدمبعد بهش گفتم که همش بالای شکمم سفت میشه و یه چیز گردی زیر دستم میاد یعنی این سرشه که بالائه؟!!!!!! خانم دکتر هم توی مانیتورش پسری رو نشونم داد و گفت نه سرش پایینه این بی تربیتیشه که بالاست آخی مامانی من قربون اون قسمت بی تربیتی هیکلت برم که انقدر سفت و گردش میکنی و هی شکم مامانی رو قلمبه میکنی عسسسسسسسسسسلمخلاصه اینکه همه چیز اوکی و نرمال بود و من و بابایی هم کلی خوشحال شدیم از بابت سلامتی نی نی کوچولومون. بعدم رفتیم توی بازارتاب خوردیم و واسه رادین کوچولو دو دست لباس خوشگل خریدیم. من و بابایی همش دوست داریم واسه پسر کوچولومون لباسای خوشگل و جدید بخریم واسه همین هروقت میریم بازار نمیتونیم جلوی خودمون رو بگیریم و هی واسش لباسای خوشمل میخریم. الان رادین جون مامان کلی لباس داره که وقتی اومد میخوایم هی تند تند لباساشو عوض کنیم و با تیپ پسر خوشملی حال کنیم. رادین عسلم دیشب بعد ازخرید لباسای تو رفتیم لباسای کار جدید بابارضا رو هم تحویل گرفتیمبابایی خیلی خوشحال بود که داره لباسای کارشو میگیره. خیلی هم توی این لباسا خوشگل و بامزه میشه ازش کلی هم عکس گرفتم که تو هم بعدا بتونی ببینیشون.