چهار ماهگی رادین گلی با اندکی تأخیر!!!!!!!
خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که اینجانب یک عدد مامان پر مشغله هستم که حتی سر سوزنی وقت خالی نداره تا بیاد توی وبلاگش و چند جمله ای بنویسه. الان هم که می بینید بنده سری به وبلاگ زدم و دست به قلمی!! نه ببخشید دست به کیبوردی بردم فقط و فقط به خاطر لا لا نمودن آقا رادین گل گلاب هست که این فرصت خوبی شد تا این بنده بسیار بیزی کمی به کارهای معوقه ام، از جمله شستن لباسهای خوشگل و کوچول موچول پسری که چند روزی هست روی هم تلنبار شدن و همچنین سر زدن به وبلاگ آقا رادین و نوشتن در مورد احوالات این روزهای من و بابا رضا و رادین خوشگلمون برسم. جونم بگه براتون که 7 ام مرداد مصادف با روز شنبه رادین گلی ما چهار ماهگی رو هم پشت سر گذاشت و از اون روز به بعد برای خودش یه پا آقا شده و با اتمام دوران کولیک لعنتی اخلاقات محسنه اش هم کمی بهتر شده و سعی میکنه با جابجا کردن زمان خوابش از روز به شب در بهتر شدن حال و روز اینجانبان هم کمک بزرگی کنه. همه امید من و بابا رضا و اطرافیانمون به پشت سر گذاشتن چهار ماهگی بود تا بلکه کولیک دست از سر این پسر خوشگل ما برداره و خوابش منظمتر بشه و دیگه از جیغ های بنفش و گریه های بی امان خبری نباشه و خیلی خوشحالیم که واقعا با اتمام چهار ماهگی پسر عزیزم هم از شر دل درد و نفخهای بد قلق خلاص شد و دیگه نیازی به جیغ زدن و گریه های دردناک نداره. قربونش برم من که توی این چهارماه بخاطر کولیک بدی که داشت خیلی اذیت شد. رادین جون من واکسن های چهار ماهگیش رو هم این بار نه در اهواز بلکه در ماهشهر و با همراهی مامان جون و بابا جون ماهشهری زد بخاطر اینکه بابا رضا کیش بود و رادین و مامان مهرنازی هم ماهشهر بودن و صبح روز شنبه با رفتن به مرکز بهداشت ماهشهر رادین جوجو مورد حمله بیرحمانه واکسنهای سه گانه و فلج اطفال قرار گرفت. بمیرم برای پسر گلم که خیلی دردش اومد و تا چند دقیقه گریه میکرد و دل مامان مهرنازش رو با گریه هاش خون میکرد. پسر عزیز من این روزها خیلی شیرینتر از قبل شده و با شیرینکاریهاش دل همه رو میبره. همه فامیل و دوست و آشنا بهش علاقه خاصی دارن و هر کس برای بار اول میبینش عاشقش میشه. پسرم خیلی مهربون و دوست داشتنیه و همه دوسش دارن. از کارهای قشنگی که رادین من این روزها انجام میده اینه که وقتی روی زمین میخوابونیمش یا توی کریرش میذاریمش خودش سعی میکنه به تنهایی بلند بشه و سر و گردنش رو از روی زمین بلند میکنه. پسرم با افرادی که چهره شون رو نمیشناسه یا مدتیه که ندیدشون خیلی غریبی میکنه و لب ورمیچینه و اونموقع است که من و بابا رضا لبای خوشگلشو غرق بوسه میکنیم. با عروسکها و اسباب بازیهاش خیلی خوب ارتباط برقرار میکنه و باهاشون بازی میکنه و به زبون خوشگل خودش با ما و با عروسکهاش به خصوص کرم رنگ رنگی خوشگل و خندونش حرف میزنه. وقتی بابا رضا از کیش زنگ میزنه و با رادین حرف میزنه خیلی قشنگ گوش میده و صدای باباشو میشناسه و براش میخنده. بوسه های شیرین پسرم برام خوشمزه ترین چیز دنیاست که با هیچ مزه ای عوضش نمیکنم. رادین عزیزم من عاشقتم و از بوییدن و بوسیدنت غرق در لذت میشم.