شيطنتهاي رادين عزيز مامان
رادين عزيز دل مامان هر روز شيرين تر و بامزه تر از روز قبل ميشه و دل همه رو با شيرينكاريهاي خوشگلش ميبره. پسر عزيز مامان چند روزه كه ياد گرفته خودشو روي سينه بندازه زمين و بعد هم خودشو وارونه كنه. گل ماماني از اين كار خيلي خوشش مياد و خودش هم به اين كار خودش ميخنده و من هم اونو غرق بوسه ميكنم. دو شب پيش هم توي بغلم نشونده بودمش كه يه هو سر خودشو آويزون كرد و تا چند دقيقه تلويزيون و افراد دور و برشو وارونه نگاه ميكرد و از اين كار خودش كلي كيف كرده بود. من و مامان جونش هم گردن خوشمزه اش رو كلي بوسيديم و اونم هي برامون ميخنديد و قند توي دلمون آب ميكرد. الهي مامان فداش بشه كه انقدر شيرين و خوشمزس. پسر نازم الان ميتونه چند قدمي بيشتر چهار دست و پا بره و نشستن روي زانوهاش رو هم خيلي دوست داره. قربونت برم پسر گلم كه انقدر ناناز شدي. روز چهارشنبه كه بابا رضا رفت كيش رادين عزيزم تا دو روز براي باباييش بي تابي ميكرد و مدام نق ميزد چون بابا رضا اون دو هفته اي رو كه پيشمونه خيلي با رادين گوگولي بازي ميكنه و صبحها هم كه مامان مهرناز سركاره بابايي رادينو نگه ميداره و رادين هم توي اين مدت دو هفته خيلي به باباش وابسته ميشه. مخصوصا الان كه داره بزرگتر ميشه و بابا رضا رو هر روز بيشتر از روز قبل ميشناسه و بهش علاقه پيدا ميكنه وقتي بابايي ميره پسركم خيلي اذيت ميشه الهي بميرم واسه دل هر دو تاشون. واقعا دوري بابا رضا خيلي براي هر سه تامون سخته. خداي خوبم كمكمون كن تا هر چه زودتر اين دوري ها تمام بشه و من و رادين و بابا رضا هر روز رو در كنار هم باشيم.