رادين عشق مامان
رادين عزيز من امروز 1 سال و 5 ماه و 18 روزشه. پسر قشنگ و شيرين من چند روز ديگه يكسال و نيمه ميشه و بايد واكسن بزنه و خيلي ناراحتم از اين بابت و فكرم خيلي درگير اين موضوعه چون شنيدم واكسن يكسال و نيمگي خيلي دردناكه و بچه تا دو روز نميتونه راه براه خدايا من تحمل درد كشيدن پسرمو ندارم چيكار كنمممممم؟؟؟؟
حالا واسه اينكه يه كم فكرم از اين موضوع منحرف بشه ميخوام شيرينكاريهاي جديد پسركمو بگم. پسر خوشگلم 12 روز به هماره مامان مهرناز خونه مامان جون اينا بود چون بابا رضا سركار بود. اين 12 روز خونه مامان جون خيلي شلوغ پلوغ بود چون خاله مريم و دو تا بچه شيطونش هم از تهران اومده بودن و اونجا بودن. پسرخاله رادين آقا ايليا كه الان دو سال و يكماهشه اصلا با رادين نميساخت و مدام اذيتش ميكرد و پسر گلم ازش ميترسيد و تا ايليا ميومد طرفش رادين نازم ميومد تو بغل من و مامان مامان ميكرد يعني ازم ميخواست كه كمكش كنم تا ايليا اذيتش نكنه خلاصه پسر خوشگلم توي این 12 روز حسابی مورد اذیت و آزار قرار گرفت البته بعضی اوقاتم رابطشون خوب بود و همدیگه رو حسابی میبوسیدن اونم چه بوسه هاییییییییییی لبای همدیگه رو میبوسیدن
پسر خوشگلم دیگه بخوبی یاد گرفته که مامان جونو باباجون رو هم صدا کنه تا چند روز پیش میگفت مامااو و بابااو اما الان دو سه روزی هست که میگه مامادون و بابادون ای جان مادرررررررررررر پسرم دو سه روز هم سرماخورده بود و صداش گرفته بود اما به کمک مامان جون و با مراقبتهای ویژه پسرم زود خوب شد. تازه صداشم گرفته بود و خوشش میومد و کلماتی رو میگفت که گرفتگی صداش رو بیشتر نشون میداد دیشب هم بعد از 12 روز برگشتیم خونه خودمون و ایلیا تپلی همبازیشو از دست داد و دیگه هم نمیتونه بچه آزاری کنه