رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آقا رادین

یک ماهگی رادین عزیزم

عزیز دلبندمان، پسر نازنینمان، یک ماه از بودن با تو میگذرد و ما زیباترین و بکرترین روزهای زندگیمان را تجربه کردیم. نازنینم، وقتی نگاهت میکنیم و به چشمان معصومت می نگریم قلبمان مالامال از عشقی می شود که تا به حال اینگونه عشقی را تجربه نکرده بودیم. یک ماه است که تو با آمدنت به زندگی ما شیرینی و طراوتی تازه بخشیدی و طعم شیرین پدر و مادر بودن را به ما چشاندی. عزیزکم، هر روز که میگذرد ما را بیشتر وابسته وجودت میکنی و بیش از پیش شکر گزار کسی که تو را خلق کرد و به ما هدیه داد. پسر زیبایمان، رادین عزیزمان تولد یک ماهگیت مبارک. ...
7 ارديبهشت 1391

داستان ختنه شدن من

سلام به خاله های مهربونم. من اومدم تا براتون داستان ختنه شدنم رو تعریف کنم. روز دوشنبه 28 فروردین بابا رضای مهربونم از کیش برگشت و من و مامان مهرناز و مامان جونم رفتیم فرودگاه استقبال بابایی و من خوشحال از اینکه بابایی جونم برگشته پیشمون و بی خبر از اینکه قراره این مامان و بابای شیطون یه بلای خیلی خطرناکی سر من بیارن سه تایی رفتیم خونمون و من هم کلی شیر خوردم و مامانی آماده ام کرد و رفتیم ماهشهر خونه بابا جون اسماعیل. سه شنبه صبح مامان مهرناز با چشمانی گریان و قیافه ای ناراحت لباس تنم کرد و منو توی قنداق فرنگیم گذاشت. من که اونموقع هنوز نمیدونستم چرا مامان مهرناز جونم داره گریه میکنه و برای چی ناراحته. قیافه بابا رضا و مامان جون و بابا ...
1 ارديبهشت 1391
21067 0 12 ادامه مطلب

روزی سخت برای یک مامان و بابای بی طاقت

ای خدا خیلی ناراحتم. دارم از ناراحتی دق میکنم فردا قراره رادین کوچولوی من ختنه بشه و این موضوع حسابی روح و روانمو به هم ریخته. از روزی که توی سونوگرافی فهمیدم نی نی جونم پسره فکر و خیال ختنه کردنش آزارم میداد و الان که یه روز مونده به این روز لعنتی ختنه کردن، خیلی خیلی ناراحتم. وقتی به چشمای معصوم و مهربون رادینم نگاه میکنم بی اختیار اشکام سرازیر میشه خدایا من تحمل درد کشیدن پسرم رو ندارم. نمیدونم بعد از عمل تا کی و چه مدتی درد داره اما همون درد توی اتاق عمل برای این نی نی کوچولوی من خیلی زیاده. خدایا کمک کن پسر نازم زیاد درد نکشه و اذیت نشه و زود هم خوب بشه. ...
27 فروردين 1391

اتفاقات مهم زندگی رادین از تولد تا امروز

تولد رادین:  سه شنبه 7/1/91 ساعت 11:20 شب ترخیص از بیمارستان و ورود رادین به خانه جدیدش:  چهارشنبه 8/1/91 ساعت 6 عصر اولین حمام رادین:  پنجشنبه 9/1/91 شروع یرقان:  شنبه 11/1/91 (یکی از بدترین روزهای زندگی من و رضای عزیزم) اولین مهمانی رفتن رادین:  یکشنبه 12/1/91 خونه مامان جون مهین افتادن بند ناف رادین که من و باباییشو کلی خوشحال کرد:  12/1/91 ساعت 1:03 نبمه شب بالا رفتن زردی رادین تا 17 و نقل مکان به خونه مامان جون مهین:  دوشنبه 13/1/91 بردن رادین به بیمارستان و قرار دادنش در دستگاه برای پایین آمدن زردی: سه شنبه 14/1/91 تمام شدن زردی رادین گلم: پنجشنبه 16/1/91 حمام 1...
26 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد