رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

آقا رادین

تجربه جدید رادین عسل

رادین عزیز من دیروز 4 ماه و 22 روزش شد و یه چیز جدید رو تجربه کرد. از اونجاییکه مامان مهرناز خیلی هول تشریف دارن و دوست دارن زودتر رادین رو غذا خور و میوه خور کنن امروز یک عدد سیب خوشمزه رو آب گرفت و داد به آقا رادین که میل کنن. رادین هم قاشق اول رو مزه مزه کرد و دید که یه مزه جدیده اولش یه کم صورتش رفت توی هم  ولی بعد متوجه شد که چیز خوشمزه ایه و بقیه اش رو هم خورد. ولی بعد مامان مهرناز رفت توی کارت بهداشت رو نگاه کرد و دید که هی وای من آب میوه رو باید از پایان 7 ماهگی به نی نی داد  و کلی از این کاری که کرده بود پشیمون شد  و تصمیم گرفت دیگه از این کارای عجولانه نکنه تا موقعش برسه. البته به قول بزرگترها اونموقعها که ما نی نی ...
30 مرداد 1391

چهار ماهگی رادین گلی با اندکی تأخیر!!!!!!!

خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که اینجانب یک عدد مامان پر مشغله هستم که حتی سر سوزنی وقت خالی نداره تا بیاد توی وبلاگش و چند جمله ای بنویسه. الان هم که می بینید بنده سری به وبلاگ زدم و دست به قلمی!! نه ببخشید دست به کیبوردی بردم  فقط و فقط به خاطر لا لا نمودن آقا رادین گل گلاب هست که این فرصت خوبی شد تا این بنده بسیار بیزی کمی به کارهای معوقه ام، از جمله شستن لباسهای خوشگل و کوچول موچول پسری که چند روزی هست روی هم تلنبار شدن  و همچنین سر زدن به وبلاگ آقا رادین و نوشتن در مورد احوالات این روزهای من و بابا رضا و رادین خوشگلمون برسم. جونم بگه براتون که 7 ام مرداد مصادف با روز شنبه رادین گلی ما چهار ماهگی رو هم پشت سر گذاشت و از اون روز به...
16 مرداد 1391

عقیقه رادین

سه شنبه هفته گذشته 13 تیر ماه یعنی روزی که رادین عسل ما 3 ماه و 6 روزه شد من و بابا رضا براش یه گوسفند چاق و چله خریدیم و برای پسری عقیقه کردیم. رادین کوچولو رو هم بردیم پیش ببعی و از رادین و ببعی فیلم گرفتیم تا بعدها که بزرگ شد فیلمش رو براش بذاریم تا ببینه که چه گوسفند تپلی براش قربونی کردیم. فدای پسر نازم بشم من که این روزها خیلی شیرینتر شده و با شیرینکاریهاش دل من و باباییش رو میبره. پسر گلم دیگه خیلی خوب اطرافیانش رو می شناسه و با اسباب بازیهاش هم خیلی خوب ارتباط برقرار میکنه و باهاشون سرگرم میشه. خنده های شیرین پسرم برام زیباترین تصویر دنیاست و با هر خنده شیرینش هزار بار براش میمیرم و زنده میشم.  ...
19 تير 1391

پسر قشنگم سه ماهگیت مبارک

رادین عزیزم تو گل قشنگ مامان و بابا امروز سه ماهه شدی و من و بابا خیلی از این بابت خوشحالیم. عزیزکم من خیلی منتظر این روز بودم تا تو پسر نازم سه ماهه بشی و از شر این کولیک بدجنس و نفخ های وحشتناک شکمی راحت بشی. عزیزم توی این سه ماه خیلی بخاطر کولیک اذیت شدی و گریه های بی تابانه ات نشونه ناراحتی و دردت بود. من و بقیه اعضای خانواده هامون هر کاری از دستمون بر میومد برای بهتر شدنت انجام میدادیم اما دکترها میگفتن که باید سه ماهت تموم بشه تا خوب بشی و من امیدوارم از امروز هر لحظه بهتر و بهتر بشی تا دل دردهات آروم بشه و پسر گلمون دیگه درد و ناراحتی نداشته باشه. بابا رضای مهربونت هم کیشه و مشغول کار کردن و پول در آوردن برای آسایش و رفاه من و تو...
7 تير 1391

شیرینکاریهای رادین جون من

پسر قشنگم الان میخوام از شیرینکاریهایی که این چند وقت انجام میدی و دل هممون رو میبری برات بنویسم. خوشگل مامان الان تقریبا یک ماهه که افراد خانوادت رو به خوبی می شناسی و با دیدن ما حسابی برامون می خندی و ما رو عاشقتر از قبل میکنی. انقدر خنده هات شیرین و دوست داشتنیه که دلم میخواد درسته قورتت بدم قربونت برم مامانی مامان مهرناز و بابا رضا رو که حسابی میشناسی و توی بغلمون خیلی آروم میگیری. سر و گردنت رو هم دیگه میتونی به خوبی به اطراف تاب بدی. الان چند روزی هم هست که اون زبون کوچولو و قشنگت رو در میاری و لبات رو لیس میزنی و من و بابایی دلمون میخواد اون زبون خوشمزت رو بخوریم. تازه دیشب یه کار خیلی جالب و قشنگ هم انجام دادی. مامان عصمت برات ز...
29 خرداد 1391

رادین بیمه میشود

امروز رادین گوگولی ما دارای دفترچه بیمه و یارانه شد قضیه از اونجایی شروع میشه که بابا رضا جون روز جمعه از کیش برگشت و به همراه مامان مهرناز و رادین عسلی دو سه روزی رفتن ماهشهر خونه بابا جون اسماعیل و موقع برگشت مامان عصمت رو هم همراه خودشون آوردن تا موقعی که بابا رضا برای کاراش میره بیرون پیش مامان مهرناز باشه تا در نگهداری رادین کمکش کنه. این آقا رادین ما از بس بچه آرومی هستن مامان مهرناز تنهایی از پسش بر نمیاد و به کمکی احتیاج داره دیشب رادین جوجو بعد از کلی گریه کردن و سپس شیر خوردن ساعت 1 بامداد خوابید و در کمال ناباوری ساعت 7 صبح بیدار شد و مامان مهرناز و بابا رضا کلی حال کردن که تونسته بودن بعد از مدت...
17 خرداد 1391

دو ماهگی رادین عسل

امروز رادین عزیز من دو ماهه شد و  من و باباش از این بابت خیلی خوشحالیم چون پسر خوشگل ما داره روز به روز بزرگتر و دوست  داشتنی تر میشه. چند روزیه که رادین قشنگم عاشق این شده که باهاش بازی کینم و اونم در جواب ما برامون بخنده و دل مامان و باباش و مادربزرگا و پدربزرگهاشو با خنده های شیرینش ببره. وقتی که رادین گلم برام از ته دل میخنده دلم براش ضعف میره و بیشتر از قبل عاشقش میشم. خدایا شکرت که این پسر ناز رو به ما هدیه دادی. عزیزکم دو ماهگیت مبارک پسر گلم. امروز رادین رو برای واکسیناسیون و انجام معاینات دو ماهگی به همراه مامان جونش بردیم مرکز بهداشت. اول قد و وزنش رو اندازه گرفتن و خدا رو شکر همه چیزش نرمال و عالی بود. بعدم نوبت واکسنش ر...
7 خرداد 1391

رادین چله ای می شود

رادین عزیز مامان و بابا امروز 16 اردیبهشت ماه وارد روز چهلم زندگیش شد و من و باباییش از این بابت خیلی خوشحالیم. پسرکم عزیزکم خوشگلکم من و بابایی خیلی دوستت داریم و با لبخندهای شیرین و زیبای تو زنده ایم. گل قشنگم عاشقانه ترین تبریکات من و بابا رضا تقدیم وجود همچون گل تو.
16 ارديبهشت 1391

رادین بهداشتی می شود!!!!!!!

امروز رادین عزیزم رو برای ویزیت یک ماهگی و تشکیل پرونده بردیم بهداشت. چون بابا رضا سر کار بود من و مامان جون مهین بردیمش. اول وزنش رو اندازه گرفتن و بعد هم قد نازش رو و بعد هم دور سر خوشگلش رو. خدا رو شکر همه چیزش طبق نمودار بود و از این بابت خیلی خوشحال شدم. بعد هم زنگ زدم به بابا رضای گل رادین و همه چیز رو بهش گزارش دادم و بابایی هم کلی واسه پسرش ذوق کرد. و امروز رسما رادین عزیزم بهداشتی شد!! یعنی توی بهداشت براش پرونده تشکیل دادیم
7 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد