رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آقا رادین

رادین آلمانی!!!!

سلام سلام. بالاخره مامان مهرناز بعد از مدتها تونست یه سری به وبلاگ رادین جوجو بزنه تا چند خطی براش بنویسه. خبر مهم اینه که رادین مامان روز 13 مرداد موهای خوشگل مثله ابریشمش رو به دست قیچی آرایشگر سپرد  من و بابا رضا تا الان دلمون نمیومد که موهای رادین رو کوتاه کنیم چون موهای پسرم خیلی خوشگل و نانازی بودن و تصمیم داشتیم بذاریم بلند بشن. اما از بس اطرافیان روی مخمون کار کردن که بابا این بچه رو ببرین موهاشو کوتاه کنه, موهاش جلوی رشدشو میگیره و از این جور حرفا ما هم بعد از کلی مشورت و دل دل کردن بالاخره بردیمش آرایشگاه و آقا پسر رو روی صندلی نشوندیم تا موهاشو کوتاه کنه. آقای آرایشگر خیلی مهربون بود و قبل از شروع کارش واسه اینکه ترس رادین بر...
30 مرداد 1392

رادين و شيرينكاريهاش

سلاااااااااااااااااااام. اول از هرچيز بايد بگم اينجانب حسابي از روي گل همتون شرمندم كه اين مدت نتونستم و فرصت نكردم آپ كنم. توي اداره كه اينترنت ندارم توي خونه هم آقا رادين گل گلاب فرصت سرخاروندن بهم نميده تازه اگه هم فرصت بده تا ميرم ميشينم پاي كامپيوتر اونم بدو بدو مياد تا اوستا بازي در بياره  و انقدر روي كيبورد ميكوبه كه نزديكه همه دكمه هاش از جا كنده بشه و مجبورم ميكنه از خير نوشتن بگذرم. اما امروز از يكي از همكاران محترم اينترنت قرض گرفتم تا بيام چند جمله اي در مورد آقا رادين بنويسم. اول از همه به اطلاع دوستان گرامي برسونم كه اينجانب مهرناز خانوم  موفق شدم كار بابا رضا رو از كيش به يكي از نزديكترين شهرها...
20 خرداد 1392

اندر احوالات ما

امروز خييييييييييلي دلم گرفته  بابا رضا امروز رفت كيش و من و رادين عسلي خيلي ناراحتيم. بابايي روز 14 فروردين از كيش برگشت و تا امروز خونه بود اما امروز رفت و مامان مهرناز حسابي دپرسه  حالا كي با آقا رادين ما دالي بازي كنه و كشتي بگيره ميدونم كه پسرمم كمبود باباييش رو خيلي حس ميكنه الهي بميرم واسه پسرم و بابا رضا كه دوري همديگه اذيتشون ميكنه خدايااااااااااااا كمك كن كار بابا رضا بياد اهواز. راستي يه خبر خوب هم دارم و اون هم اينه كه رادين عسلي ما الان دو روزه كه ميتونه دو سه قدم به تنهايي راه بره هوراااااااااااااااا  روز هفتم ارديبهشت يعني روزي كه دقيقا سيزده ماهه شد دو تا قدم اولش رو برداشت و ديروز هم سه تا قدم برداشت و ما ه...
9 ارديبهشت 1392

سيزده ماهگي رادين عسل

ديروز رادين عزيز ما وارد سيزدهمين ماه زندگيش شد. الهي مامان فداش بشه كه هر روز شيرينتر و البته شيطونتر از روز قبل ميشه. پسركم هر روز يه چيز جديد ياد ميگيره و يه كار جديد انجام ميده. بعضي از كارهايي رو هم كه انجام ميده از كسي ياد نگرفته و خودش بداهه انجام ميده و همه ما انگشت به دهن ميمونيم   وقتي ازش مي پرسيم رادين هاپو چي ميگه؟؟؟ با اون صداي ظريف و خوشگلش ميگه هاپ هاپ الهي قربونش برم دلم ميخواد اون لباي خوشگلشو موقع گفتن اين كلمه بخورم  وقتي بهش ميگيم رادين ما رو بترسون شروع ميكنه به جيغ زدن و سرشو تكون دادن و ما هم بايد بگيم واااااااااااااي ترسيدم وااااااااااي ترسيدم تا آقا رادين گل از گلش بشكفه و خوشحال بشه كه تونسته ما رو بترس...
8 ارديبهشت 1392

حكايت اين روزهاي آقا رادين عسلي

رادين عزيز مامان سلام. الان مامان سركاره و توي فرصت آزادي كه براش پيش اومده ميخواد از شيرينكاريهاي اين روزهات برات بنويسه تا در آينده بخوني و بدوني كه چقدر شيرين و بامزه بودي عسلممممممم پسر خوشگلم الان چند روزي هست كه خيلي قشنگ و بدون كمك ديگران سرپا مي ايستي و وقتي اينكارو ميكني به همه كسايي كه دور وبرت هستن نگاه ميكني و ميخندي و وقتي تشويقت ميكنيم و برات دست ميزنيم خودت هم كلي ذوق ميكني و دستاتو توي هوا تكون ميدي و كلي ميخندي و اونموقع من دلم ميخواد درسته قورتت بدم قربونت برم الهي عشششششقم. يكي ديگه از كارهايي كه الان چند روزي هست انجام ميدي و خودت ياد گرفتي و كسي بهت ياد نداده اينه كه تا صداي آهنگ ميشنوي اون دستاي خوشگل و كوچولوت رو ...
4 ارديبهشت 1392

واكسن يك سالگي

پسر خوشگل مامان امروز به همراه مامان و بابا و مامان جون رفت مركز بهداشت و واكسن يك سالگيش رو زد. البته با 10 روز تاخير. چون پسركم هفته گذشته تب داشت و بعدش هم سرما خورد و نميشد كه واكسن بزنه. امروز هم اول برديمش پيش دكتر كه مطمئن بشيم سرماخوردگيش خوب شده تا يه وقت خداي نكرده با زدن واكسن مشكلي پيش نياد. دكتر هم رادين رو معاينه كرد و گفت ميتونيد واكسنش رو بزنيد. بعد برديمش بهداشت و واكسنش رو زديم پسر نازم فقط يه كوچولو گريه كرد و چون تو بغل مامانش بود زود آروم شد. بعدم توي ماشين شير خورد و لالا كرد. قربونش برم من الهي ...
17 فروردين 1392

پنجمین دندان رادین و دیکشنری رادین گلی

پسر خوشگل مامان الان سه روزه که پنجمین دندونش هم جوونه زده. یعنی در یکسال و 5 روزگی دندون نیش بالایی سمت راست رادین جوونه زد . مبارک باشه عسل مامان پسرم این روزها شیرینکاریهای زیادی انجام میده و هر کس هرکاری که میکنه رادین گلی اون کار رو تکرار میکنه. دوست داره همه چیز رو خودش بخوره لیوان و قاشق رو از دست من میگیره خودش مییبره سمت دهنش. تازه به من هم میده که بخورم قربونش برم من الهی  پسرم خیلی هم بامزه بای بای میکنه هرکس که داره از خونه میره بیرون یا وقتیکه خودش میخواد بره جایی بای بای میکنه و اون دست خوشگلش رو تکون میده  پسرم به توپ هم خیلی علاقه دا ره و بعد از کلمات ماما و بابا سومین کلمه ای که گفت توپ بود وقتی یه توپ رو میبینه...
16 فروردين 1392

عشقم تولد زيبات مبارك

رادين عزيزم يكسال از با تو بودن گذشت. يكساله كه تمام روز و شب ما رو به خودت اختصاص دادي و برامون روزهاي متفاوت و زيبايي رو رقم زدي. عشقم، نفسم، پسر خوشگلم يكسال پيش در همچين روزي تو گل زيبا قدمهاي كوچولوت رو بر چشمان منتظر و مشتاق ما گذاشتي و روز هفتم فروردين رو برامون زيباترين و به ياد موندني ترين روز زندگيمون كردي. عزيزم تولد زيبات مبارك باشه. عكس رادين عزيزم امروز در صفحه متولدين امروز ني ني وبلاگ قرار گرفته  و من و بابا رضا كه هميشه منتظر ديدن عكس رادين در اين صفحه بوديم كلي ذوق كرديم. دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است... امروز را با هم لبخند می زنیم تولدت مبارک پسرك شيرينم ...
7 فروردين 1392

تولد تولد تولدت مبارك

سلام و صدسلام به پسر گل گلابم آقا رادين خوشگل مامان و بابا امروز اومدم با كلي خبرهاي تازه با عطر نوروزي. نوروز امسال اولين نوروزي بود كه رادين عزيز به جمع ما اضافه شده بود و لحظه تحويل سال رو كنار مامان و باباش بود و با شيرينكاريهاش اون لحظه رو براي ما شيرينتر كرد. روز سي ام اسفند يك ساعت قبل از تحويل سال من و رادين جوجو رفتيم حمام و لباساي خوشگل پوشيديم و به همراه بابا رضا در انتظار اين لحظه زيبا نشستيم. ساعت 2:31 وارد سال 92 شديم و سه تايي كلي ذوق كرديم و خنديديدم و از اينكه امسال رادين كوچولو به كنار سفره هفت سينمون اضافه شده بود كلي خوشحال بوديم. البته از ترس اينكه مبادا آقا رادين وروجك هفت سينمون رو خراب و داغون كنه سفره رو...
6 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد