اولین سیرک رفتن رادین عسل
روز شنبه 18 بهمن من و بابایی و رادین رفتیم سیرک ایران و پرتغال. رادین خیلی دوست داشت بره سیرک و ببرها رو از نزدیک ببینه. اولش که تازه داشت برنامشون شروع میشد رادین ترسیده بود و فکر میکرد که ببرها میا ن و میخورنش سفت چسبیده بود توی بغل بابایی و توی چهره اش استرس و ترس مشخص بود. میگفت بریم اما با صحبت راضیش کردیم بمونه و نترسه.خیلی دلم سوخت برای پسر عسلم که اینقدر ترسیده بود. من و بابایی باهاش صحبت میکردیم و بهش اطمینان میدادیم که ببرها توی قفسن و ترس نداره. خوشبختانه ببرها آخرین برنامه بودن و توی اون فاصله زمانی و با دیدن برنامه های دیگه ترسش ریخته شد و یخش کم کم باز شد و شروع به دست زدن کرد و ذرت و چیپس هایی...