رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آقا رادین

رادين و شيطنت

پسر قشنگم تو خيلي ناز  و دوست داشتني هستي. هر روز كه بزرگتر ميشي بامزه تر و شيرينتر ميشي و كاراي خيلي بامزه اي انجام ميدي. الان ديگه ميتوني تمام كلمات رو بگي و گاهي اوقات جملات كوتاهي هم ميگي. پسر شيرين من الان 1 سال و 10 ماه و 20 روزشه. هوش خيلي بالايي داره و گاهي واقعا همه ما ميمونيم در اين هوش و نبوغ سرشارش. غذاي بعضي از حيوونات رو به زيبايي ميگه. مثلا وقتي ازش مي پرسيم غذاي مرغ و خروس چيه؟؟ ميگه جو. غذاي هاپو چيه؟ مگه اتون منظورش استخونه قربونش برم الهي. ميگيم غذاي موش چيه؟ميگه پنير. غذاي پيشي چيه؟ميگه ماهي به سرسره بازي هم حسابي علاقه داره و وقتي ميبريمش پارك خودش از پله ها ميره بالا و از روي سرسره ليز ميخوره و مياد پايين و كلي ...
27 بهمن 1392

دايره المعارف رادين عسلي

تاتال: شكلات تيتو: شيشه مهنا: مهسا لولو: لوله پال: پاستيل نون: قند نوم: نون مان: مار آل: آشغال (وقتي آشغال ميبينه روي زمين يا چيزي ميخوره و ميخواد آشغالشو بندازه ميگه آل آل و اشاره ميكنه به سطل آشغال كه يعني منو ببريد كه اينو بندازم توي سطل آشغال قربون پسر تميزم برم من) مراحل گفتن كلمه اسماعيل ( بابا بزرگ رادين) از زبان رادين: من: رادين بگو اس رادين: اس من: حالا بگو ما رادين: ما من: حالا بگو عيل رادين: هل من: آفرين پسرم خوب حالا بگو اسماعيل رادين: بابا   انقدر از دستش ميخنديم كه حد نداره. چون گفتن اسماعيل براش سخته بجاش ميگه بابا مراحل گفتن عبدالرضا (شوهر خاله بابا رضا) من: رادين بگو عب ر...
24 دی 1392

رادين بامزه و باهوش من

رادين عزيز مامان تو انقدر ماشالله ماشالله باهوشي كه همه از هوش و استعداد خداداي تو در حيرتن. همه چيز رو خودت ياد ميگيري بدون اينكه كسي بهت ياد بده. ديروز يه سرنگ خالي گرفته بودي دستت و ميزدي به من و ميگفتي آمپول و من در حيرت موندم كه تو اين كلمه رو از كجا ياد گرفتي از مامان جون پرسيدم گفتم تو بهش ياد دادي؟ گفت نهههههه اتفاقا صبح هم اومده به بابا ميگه آمپول آمپول!!!! جالب اينجاست كه ما اصلا تا حالا جلوي رادين اين كلمه رو نگفتيم و ميگيم سرنگ و واقعا به استعداد و هوش خداداي پسرم افتخار كردم ماشالله يادتون نره  ديشب نشسته بودم پيشش و گفتم بذار يه چندتا كلمه انگليسي يادش بدم. هر چي كلمه ميگفتم به قشنگي تكرارشون ميكرد و مامان جون هم كلي كيف ك...
9 دی 1392

اين روزهاي رادين

سلام. امروز اومدم با كلللللللللللللللي حرف. اين روزها خيلي وقتم كمه و واقعا فرصت اومدن توي وب رو ندارم و از اينكه خيلي وقته كه توي وبلاگ پسرم چيزي ننوشتم واقعا ناراحتم. اما الان ميخوام از كاراي بامزه رادين عسلي مامان بنويسم. پسرك من الان دقيقا 13 تا دندون داره. بعداز اون 8 تا دندون جلوي بالا و پاييني، دوتا دندون آسياب اولي پايينش و همزمان سه تاي ديگه از فكهاي بالا دراومد كه اين دندون دراوردنها همزمان شد با بيماري سرماخوردگي و تب و اسهال و اين دقيقا مربوط ميشه به 12 آذر ماه كه تب رادين شروع شد و دارو دادن رو بهش شروع كردم و تا چند روز پسر نازم از تب و اسهال و كلافگي دندون درآوردن حسابي بيحال شده بود و نميتونست هيچ غذايي بخوره و حتي شير ماما...
30 آذر 1392

اتفاقات مهم زندگي رادين در اين روزها

- جوانه زدن هشتمين دندان رادين عسلي دندان چهارم پايين سمت چپ - رفتن به آرايشگاه بو كوتاه كردن موهاي خوشگلش براي دومين بار 4 آبان يك روز قبل از عروسي عمه سارا - گفتن كلمات آبپاش  آت به معني آتيش  دود، ابر - خريدن يه سه چرخه ناز گوگولي كه رادين خيلي دوسش داره و پولش رو بابا جون اسماعيل به عنوان هديه داد.   ...
11 آبان 1392

واکسن 18 ماهگی

دیروز رادین عزیزم واکسن های 18 ماهگیش رو زد. پسرم خیلی دردش اومد و گریه کرد. چشمام پر از اشک بود. نمیتونستم درد کشیدن پسرم رو ببینم. هر چند میدونستم برای سلامتیه خودشه اما تحمل درد کشیدن و گریه کردن پسرکم رو ندارم. دیشب هم تا صبح تب داشت و پاش هم امروز کمی درد میکرد اما الان خدا رو شکر بهتره. خیلی خوشحالم که دیگه لازم نیست تا 6 سالگی پسرم واکسنی بزنه  ...
14 مهر 1392

رادين من يكسال و نيمه ميشود

ديروز هفتم مهرماه 1392 رادين عزيز من يكسال و نيمه شد و من خيلي خيلي خوشحالم كه پسرم داره بزرگ و بزرگتر ميشه. ديروز بايد رادين جوجو رو ميبردم مركز بهداشت تا واكسن بزنه اما چون سركار بودم اينكارو نكردم گذاشتمش واسه روز پنجشنبه كه بعد از زدن واكسنهاش خودم كنارش باشم و بتونم پسرمو ناز و نوازش كنم تا دردش خوب بشه. اين روزها من و رادين و بابارضا بعد از ظهرا ميريم بازار و كلي تاب ميخوريم به دنبال پيدا كردن يه لباس شيك و قشنگ كه واسه عروسي عمه ساراي رادين بپوشم اما هنوز چيزي پيدا نكردم. تقريبا تمام بازاراي اهواز رو زير پا گذاشتم اما چيزي كه باب ميلم باشه پيدا نكردم. چون رادين همين يه دونه عمه رو داره خودش و بابا رضا و مامان مهرنازش مي...
8 مهر 1392

رادين عشق مامان

رادين عزيز من امروز 1 سال و 5 ماه و 18 روزشه. پسر قشنگ و شيرين من چند روز ديگه يكسال و نيمه ميشه و بايد واكسن بزنه و خيلي ناراحتم از اين بابت و فكرم خيلي درگير اين موضوعه چون شنيدم واكسن يكسال و نيمگي خيلي دردناكه و بچه تا دو روز نميتونه راه براه  خدايا من تحمل درد كشيدن پسرمو ندارم چيكار كنمممممم؟؟؟؟ حالا واسه اينكه يه كم فكرم از اين موضوع منحرف بشه ميخوام شيرينكاريهاي جديد پسركمو بگم. پسر خوشگلم 12 روز به هماره مامان مهرناز خونه مامان جون اينا بود چون بابا رضا سركار بود. اين 12 روز خونه مامان جون خيلي شلوغ پلوغ بود چون خاله مريم و دو تا بچه شيطونش هم از تهران اومده بودن و اونجا بودن. پسرخاله رادين آقا ايليا كه الان دو سال و يكماهشه...
25 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد