رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

از پوشک گرفتن رادین عسلی

هفته گذشته که بخاطر بیماری خودم و و رادین توی خونه بودم تصمیم گرفتم قضیه از پوشک گرفتن رادین رو جدی تر دنبال کنم تا بالاخره به هدف برسیم. مدتیه که همیشه پوشکش نمیکنم و چند روز یه بار واسه چند دقیقه یا چند ساعت باز میذاشتمش اما چون گاهی دستشوییشو نمیگفت و توی خونه کارشو انجام میداد دوباره مجبور میشدم پوشکش کنم و تصمیممم نصفه نیمه میموند یا اینکه چون صبحها خودم توی خونه نبودم و مامان جونش هم صبحها پوشکش میکرد فایده ای نداشت که فقط عصرا که خودم توی خونه بودم اینکارو انجام بدم چونب ازم به هدفم نمیرسیدم. بالاخره تصمیم گرفتم این چند روزی که توی خونه هستم اینکار رو عملی کنم و از جمعه شب 30 خرداد بعد از اینکه از خونه مامان جون مهین برگشتیم خونه خودم...
7 تير 1393

رادین و حساسیت به شیر پاستوریزه

پنجشنبه دو هفته پیش یعنی 11 اردیبهشت دقیقا شبی که عروسی عمو علی (برادر شوهر عمه سارا) دعوت بودیم، رادین عسلی با اینکه اونروز اصلا زیاد غذا نخورده بود و توی عروسی هم خیلی خیلی کم شام خورد و اونم با زور و پرت کردن حواسش، وقتی که هنوز توی عروسی بودیم ساعت یه ربع به 12 خوابش برد و ما هم برگشتیم خونه. ساعت 5 صبح پسرم با ناله و گریه بیدار شد و نمیتونست درست بخوابه بعد یهو هر چی توی معده اش بود آورد بالا. حدس زدیم که رو دل کرده باشه. من و بابا رضا خیلی ناراحت شدیم. بعد بهش شیر و بیسکوییت دادم خورد و ساعت 6 و نیم دوباره خوابید. در طول یه هفته 3 بار این اتفاق تکرار شد و البته فقط شبها و بعد از خوردن شیر. تا اینکه بالاخره پنجشنبه پریروز که خودمم صبح خ...
20 ارديبهشت 1393

رادین با سواد میشود

مامان مهرناز و بابا رضا توی اسفندماه که برای خرید لباسهای نوروزی و وسایل رادین رفته بودن به مغازه بارانه توی کیانپارس یه مجموعه تراشه های الماس هم برای پسری خریدن. مامان مهرناز از اونموقع تا الان توی فکر بود که هر چی زودتر این مجموعه رو مطالعه کنه و آموزش دادن به رادین رو شروع کنه ولی واقعیتش فرصت نمیکرد تا  اینکه بالاخره پریروز یعنی 14 اردیبهشت عزمش رو جزم کرد و مجموعه رو با خودش آورد اداره تا توی تایم بیکاریش مطالعه اش کنه و ببینه کلا چی به چیه و مراحلش چطوریه. بعد از حدود یکساعت مطالعه و به خاطر سپردن مراحل کار و یادداشت کردن نکات مهم و کلیدی ظهر که رفتم خونه آموزش اولین کلمه یعنی مامان رو شروع کردم و پسرکم همون روز اول فقط با دو بار...
16 ارديبهشت 1393

ناگفته ها

پسر عزیزم سلام. یه سری از وقایع مهم زندگیت رو که به دلیل مشغله کاری و کمبود وقتم تا الان نتونستم برات بنویسم و توی دفترچه خاطرات نی نی وبلاگیت ثبت کنم الان میخوام بنویسم: 1. رادین عزیز مامان تقریبا در یکسال و 11 ماهگی همه دندوناش بجز 4 تای آخر بالا و پایین (یعنی هر ردیف یه دونه آخری) ریشه زدن و به دهن خوشگل پسرم قدم رنجه فرمودن . الان که دو سال و یک ماهه است فکر میکنم به زودی اون 4 تا دندون باقی مونده هم در میان و دهن قشنگ پسرم پر از مرواریدهای سفید و خوشگل میشه. 2. رادین عشق مامانی در اواخر سال دوم زندگیش یعنی در یکسال و یازده ماهگی میتونست جملاتش رو در قالب دو کلمه بیان کنه، بجای یک کلمه که تا قبل از اون  بود و از...
14 ارديبهشت 1393

رادین شیرین ما

رادین عزیز مامان تا دو هفته هنوز شیر مامان رو فراموش نکرده بود و تا روز 14 فروردین که دو هفته از شیر نخوردنش میگذشت باز هم هر از چند گاهی خودش رو توی بغلم مینداخت و میگفت شیر شیر و خدا میدونه اون لحظه دلم میخواست بمیرم  خیلی دلم میسوخت واسه پسرک عزیزتر از جونم. خدا میدونه که چقدر دلم واسه اینکه خودشو بندازه توی بغلم و شیر بخوره تنگ شده اما بقول بابا رضا که وقتی میخواد منو دلداری بده و آرومم کنه میگه ناراحت نباش پسرمون دیگه بزرگ شده و فقط باید غذا بخوره واسه چی ناراحتی؟؟؟؟؟ منم سعی میکنم با این حرفا خودمو آروم کنم. امروز که 16 فروردینه پسرم دو روزه که اصلا حرفی از شیر خوردن نزده و انگار دیگه کاملا فراموشش کرده. دیروز هم ظهر طرفای ساعت 1...
16 فروردين 1393

رادین عزیزم بالاخره شیر رو فراموش کرد. پسرم دوستت دارم. تو عشق مامانی

بالاخره رادین عزیزم در روز هفتم به شیر نخوردن عادت کرد. دیشب که هفتمین شبی بود که باید رادین رو بدون شیر میخوابوندم پسرکم بهانه شیر رو نگرفت و بدون اینکه مثل شبهای قبل موقع خواب خودش رو توی بغلم بندازه و بگه شیر با قصه گفتن خوابید. البته شبهای قبل هم با قصه میخوابید اما یکی دو باری بهانه شیر رو میگرفت. اما از دیروز تا الان هیچ حرفی از شیر نزده و مثل اینکه کم کم داره فراموشش میکنه. خدارو شکر پسرم خیلی راحتتر از تصور من شیر رو ترک کرد. هر چند این چند روزه هردومون اذیت شد و مامان مهرناز کلی غصه خورد و اشک ریخت اما بالاخره سختیش تمام شد. خدا رو شکر. پسر عزیزم خیلی دوستت دارم و بهت افتخار میکنم. ...
8 فروردين 1393

رادین در روزهای چهارم و پنجم

امروز ششمین روزه که رادین عسلی خوردن شیر رو ترک کرده. اما همچنان یاد شیر میکنه و چند ساعت یکبار میگه شیر میخوام. وقتی خودشو میندازه توی بغلم و میگه شیر، جگرم میسوزه و دلم میخواد بهش شیر بدم اما اگه اینکارو بکنم تمام زحمات این چند روزم و سختیهایی که خودم و رادینی این چند روز تحمل کردیم هدر میره. خدا میدونه که چقدر دلم برای شیر خوردنش تنگ شده  پریشب که چهارمین شبی بود که بدون شیر خوردن خوابید اولین شب توی این دو سال زندگیش بود که بدون اینکه بیدار بشه تا ساعت 12 و ربع ظهر خوابید ومن هم بالاخره بعد ازدو سال یه شب تا صبح رو کامل خوابیدم. البته بنا بر عادتم چند ساعت یکبار بیدار میشدم و رادین رو نگاه میکردم و همش منتظر بیدارشدنش بودم. اما خوشح...
6 فروردين 1393

رادین عسلی مرد میشود...

 این روزها حسابی وضع روحیم خرابه. با اینکه عیده و باید خوشحال باشم اما نیستم. چون الان چهارمین روزیه که به رادین عسلم شیر ندادم از روز اول فروردین برنامه از شیر گرفتن رادین رو شروع کردم. تا 15 فروردین توی خونه هستم و سرکار نمیرم و به همین خاطر گفتم از روز اول فروردین شروع کنم که تا موقع رفتنم به سرکار رادین عسلم به شیر نخوردن عادت کرده باشه و ساعت خوابش هم دوباره تنظیم شده باشه. روز اول تا ظهر طرفای ساعت 11 به پسرکم شیر دادم. بعدش هم صبر زرد که از عطاری خریده بودم با آب قاطی کردم و به بدنم مالیدم. خیلی ناراحت بودم که رادین عزیزم الان که میاد شیر بخوره دهنش تلخ میشه اما راهی جز این نداشتم چون رادین خیلی خیلی به شیرم وابسته بود. وقتی اومد...
4 فروردين 1393

مامان ناراحته :(

پسرک شیرینم فردا یکسال و 11 ماهت تمام میشی و وارد آخرین ماه از یکسالگی زیبات میشی و به سلامتی کم کم دوساله میشی  عزیزکم مامان بی نهایت دوستت داره و از اینکه داره رشد و بالندگی تو رو میبینه خیلی خوشحاله. مامان فدای اون شیطنتها و شیرین کاریهای بامزه تو بشه که با همین کارای شیرینت دل همه رو بردی  وقتی ازخواب ناز بیدار میشی اولین کاری که میکنی اینه که با اون لبای خوشگل و خوشمزت یه بوس ناز و شیرین از صورت مامان میگیری و گاهی اوقات هم دستمو میبوسی. من فدای این بوس کردن قشنگت بشم پسرم  گاهی اوقات هم که از خواب بیدار میشی و هنوز خوابت میاد میای روی شکم مامانی میخوابی و چند دقیقه ای به همین حالت خوابت میبره وااااااااااااای یعنی من...
6 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد