رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

آقا رادین

احساسي متفاوت

1390/6/19 11:00
826 بازدید
اشتراک گذاری

ني ني عزيزم از لحظه اي كه صداي قلب مهربونت رو شنيدم دنياي ديگه اي به روم باز شده. دنيايي جديد با احساساتي متفاوت.انگار تا قبل از اون لحظه هنوز نتونسته بودم با تمام وجودم دركت كنم و باور كنم كه موجودي در درونم داره رشد ميكنه موجود كوچكي كه قراره فرزند من باشه و من با وجود اون نام مقدس مادر رو يدك بكشم.هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به تقدس مادر من باشه. هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به فداكاري و از خودگذشتگي مادر مهربون من باشه.هميشه فكر ميكردم لقب مادر فقط و فقط لايق شخصي همچون مادر من هست. با اينكه تمام آزمايشات از وجود يه موجود كوچك در درونم خبر ميداد اما باور نميكردم مني كه هنوز به قداست يك مادر نرسيدم، مني كه هنوز اونقدر طعم فداكاري و از خودگذشتگي رو نچشيده ام مورد لطف خدا قرار گرفته باشم و مادر شده باشم. اما تصور من اشتباه بود چون خداي مهربون با هديه كردن تو به من فهموند كه من هم لايق داشتن نام مادر شدم. خداي خوبم يعني تو اينقدر منو دوست داشتي و منو باور داشتي كه با دادن يه فرزند خواستي بهم نشون بدي من هم به قداست تمام مادرهاي دنيام.عزيز مهربونم از روزي كه صداي قلبت در گوشم طنين انداخت بيشتر از قبل به اين باور رسيدم كه من هم مادر شدم و ميتونم از احساسات ناب مادرانه بهره مند بشم. من هم ميتونم همپاي همه مادران از خود گذشته و فداكار به بهشت برين وارد بشم و در كنار مادر بهشتي خودم باشم براي هميشه. خداي خوبم ممنونم كه طعم مادر بودن رو به من چشوندي.ممنونم كه بهم فرصت دادي تا با مادرشدنم قدر مادر خوبم رو بيشتر از گذشته بدونم و دست بوس دستان مهربانش باشم.قلبقلب

من يك مادرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سحر
19 شهریور 90 11:18
سلام مهرناز جون. وبلاگن خیلی خوشگل شده و مطالبت هم خیلی با احساس و شیرینه.
بهت تبریک میگم که بالاخره به اون حس درونی مادر شدن رسیدی. حتما حس خیلی با شکوهیهhttp://www.niniweblog.com/images /smilies/smile%20(27).gif

آره سحر جون خيلي حس باشكوهيه تو هم وقتي رفتي سونو و صداي قلبش شنيدي به اين حس من پي ميبري
خاله مهسا
19 شهریور 90 12:17
مهرنااااااااااااااز از مطلبت سردرد گرفتم.نمیشه گریه دار ننویسی!!!!!

هههههههه ميدونستم الان گريه ات ميگيره
مامان پرنیا
19 شهریور 90 12:24
چه حس غریبی است این حس مادرانه.مطلب زیبائی بود خانومی .تمام احساس پاک یه مادر با شکل گرفتن یک نفس که در او دمیده میشود.

مرسي مامان پرنيا از نظر زيبايي كه گذاشتي
بابا رضا
19 شهریور 90 12:46
نفس باباییییییییییییییییییییییییییییییی عشق باباییییییییییییییییییییییی من دورت بگردم با اون صدای قلب نازت الان مامانتو خیلی بیشتر از قبل دوست دارم صدای قلبت اینجوری بود بابشه خودم تروپ تروپ تروپ تروپ تروپ تروپ تروپ تروپ تروپ
خاله مهسا
19 شهریور 90 17:43
خوشحال شدی آجیت گریه کرد!!؟؟

نه والله ناراحت شدم خوب چرا گريه كردي دل نازك من؟خوب من كه ننوشتم كه تورو ناراحت كنم آجي جانبوس
فاطمه بهترین هدیه زندگی
20 شهریور 90 8:44
salam be maham sar bezanid maham too rahi darim
مامان کوچولو
20 شهریور 90 9:14
وای چه خوبه .....
منم عاشق اون لحظه ام عاشق تکون خوردن و شنیدن صدای قلبش سکسکه...
منم دارم برای 2 ومی حاضیر میشم ..که حنانه تنها نباشه ...

انشالله به سلامتي
سحر
20 شهریور 90 12:38
سلام عزیزم ایشالا همیشه خنده رو لبات باشه

سلام مرسي همينطور براي شما
دایی امین
21 شهریور 90 18:17
Congratulation Mommy

thanks bro
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد