احساسي متفاوت
ني ني عزيزم از لحظه اي كه صداي قلب مهربونت رو شنيدم دنياي ديگه اي به روم باز شده. دنيايي جديد با احساساتي متفاوت.انگار تا قبل از اون لحظه هنوز نتونسته بودم با تمام وجودم دركت كنم و باور كنم كه موجودي در درونم داره رشد ميكنه موجود كوچكي كه قراره فرزند من باشه و من با وجود اون نام مقدس مادر رو يدك بكشم.هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به تقدس مادر من باشه. هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به فداكاري و از خودگذشتگي مادر مهربون من باشه.هميشه فكر ميكردم لقب مادر فقط و فقط لايق شخصي همچون مادر من هست. با اينكه تمام آزمايشات از وجود يه موجود كوچك در درونم خبر ميداد اما باور نميكردم مني كه هنوز به قداست يك مادر نرسيدم، مني كه هنوز اونقدر طعم فداكاري و از خودگذشتگي رو نچشيده ام مورد لطف خدا قرار گرفته باشم و مادر شده باشم. اما تصور من اشتباه بود چون خداي مهربون با هديه كردن تو به من فهموند كه من هم لايق داشتن نام مادر شدم. خداي خوبم يعني تو اينقدر منو دوست داشتي و منو باور داشتي كه با دادن يه فرزند خواستي بهم نشون بدي من هم به قداست تمام مادرهاي دنيام.عزيز مهربونم از روزي كه صداي قلبت در گوشم طنين انداخت بيشتر از قبل به اين باور رسيدم كه من هم مادر شدم و ميتونم از احساسات ناب مادرانه بهره مند بشم. من هم ميتونم همپاي همه مادران از خود گذشته و فداكار به بهشت برين وارد بشم و در كنار مادر بهشتي خودم باشم براي هميشه. خداي خوبم ممنونم كه طعم مادر بودن رو به من چشوندي.ممنونم كه بهم فرصت دادي تا با مادرشدنم قدر مادر خوبم رو بيشتر از گذشته بدونم و دست بوس دستان مهربانش باشم.
من يك مادرم.