رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آقا رادین

مرحله ای جدید از زندگی من و رادین

1391/6/31 12:45
1,113 بازدید
اشتراک گذاری

من مادر رادین. یک مادر عاشق. مادری که تحمل دوری حتی یک ثانیه ای را هم از فرزند عزیزش ندارد. امروز 31 شهریور ماه. فردا اول مهر 1391 و ...

فردا اول مهر 1391 و من مادری عاشق که باید از فردا درد دوری 8 ساعته از فرزند عزیزم را تاب بیاورم. من مادری عاشق که از فردا اول مهر مادری شاغل می شوم. آه خداوندا انقدر ناراحت و غمگینم که شب و روزم شده است فکر در این مورد. فردا مرخصی شش ماهه من به اتمام میرسد و من باید صبح زود آغوش گرمم را از بدن خوشبوی پسرم جدا کنم و تن به کار و مشغله روزانه بسپارم. باورم نمیشود که به همین زودی دوران شش ماهه  لحظه به لحظه بودن در کنار فرزندم به اتمام میرسد و باید تا ساعتها او را نبینم. شبها که میخواهم بخوابم با نگاه کردن به صورت معصوم و مهربانش اشکهایم جاری میشود. خدایا از این پس وقتی پسرکم صبحها بیدار میشود و سرش سینه عاشق مادرش را میخواهد در کنارش نیستم. خیلی ناراحتمممممممم. خیلیییییییییییییی. میدانم که عزیزانم از پسرم به بهترین نحو نگهداری و مراقبت میکنند اما دل خودم را چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا همین الان هم که دارم می نویسم اشکهایم راه دیدگانم را مسدود کرده و اجازه نمیدهند که کلمات را به درستی ببینم. خدایا به من و پسرم قدرتی بده تابتوانیم این دوران جدید در زندگیمان را تحمل کرده و با آن کنار بیاییم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهسا مامان باربد
31 شهریور 91 13:28
آخی... گناه داره مامانی... امیدوارم خدا به هر دوتون توانشو بده
ترکان
31 شهریور 91 13:30
زهرا
31 شهریور 91 19:31
مهرنازجون من هم همین درد رو دارم بااین تفاوت که حالا روژان راه میره وبه همه چیزدست میزنه اماتوسن رادین نگرانی هاکمتره.انشالله رادین ازدوری مامانش خیلی سختی نکشه
مامانیه سپهر
2 مهر 91 10:15
سلام مامان رادین خوشکله. ماشالا هزار ماشالا خیلی بامزه تر شده رادین جان. مهرناز جان سرکار رفتن دوباره ات رو بهت تبریک میگم. عزیزم میدونم چه حسی داری. همون حسی که من هم بعد از شش ماه هر صبح بیدار شدن و اول دیدن روی ماه سپهر رو دیدن و ترک کردن این لحظه های قشنگ داشتم. نگران اینکه بدون من شیر میخوره یا نه. اذیت میشه،جاش خوبه، بدون سر و صدا و با آرامش میخوابه؟ درسته که پیش مامانمه و صد در هزار مطمئنم که بهتر از خودم ازش نگهداری میکنه. ولی خوب دله مادره دیگه.غیر از استرس و نگرانی کار دیگه ای نداره.ولی بعد دیدم سپهر عاشق مامانم و به خصوص بابامه. طوری که وقتی اونا هستن دیگه بغل من نمیاد. خیال تو هم راحت. میخوام بهت اطمینان بدم که مامانای ما بهتر از خودمون از بچه هامون نگهداری میکنن که واقعا دستشوون درد نکنه. من دست مامانم رو هم می بوسم.
با خیال راحت به کارت برس و نگران نباش عزیزم.این روزها مثل برق و باد میگذرن و تا چشم رو هم بزاری می بینی که رادین جان هم مصل سپهر من زوده زود یک سالش میشه و کلی شیطون و بلا. (از زلزله 8 ریشتری بدتر).قربونشون برم.

آره عزیزم میدونم که مامانم خیلی خوب ازش مراقبت و نگهداری میکنه ولی به قول خودت دل مادره دیگه تحمل دوری از فرزند رو نداره ولی چه میشه کرد اینم مرحله ای از زندگیه که باید بگذره
مامان ارمیا
2 مهر 91 12:19
ای جانم. می دونم چی میگی. من هم این دوره رو داشتم. روز اولی که بعد از 6 ماه رفتم سر کار همش توی اداره گریه می کردم. مدام زنگ می زدم و تا صدای گریه ارمیا رو می شنیدم اشکهام سرازیر میشد.
روز اول ارمیا محلم نداد. انگار منو تنبیه می کرد. نگاهم نمی کرد. چقدر زجر آور بود.
ولی می گذره. اون الان عادت کرده. می دونه میرم سرکار. ولی اگر صبح بیدار بشه و بفهمه خودم انقدر عذاب وجدان میگیرم که باز شروع به گریه می کنم.

خیلی سخخخخخخخخخخخخخخخخته دارم میمیرم از غصه دوری از رادینم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد