مرحله ای جدید از زندگی من و رادین
من مادر رادین. یک مادر عاشق. مادری که تحمل دوری حتی یک ثانیه ای را هم از فرزند عزیزش ندارد. امروز 31 شهریور ماه. فردا اول مهر 1391 و ...
فردا اول مهر 1391 و من مادری عاشق که باید از فردا درد دوری 8 ساعته از فرزند عزیزم را تاب بیاورم. من مادری عاشق که از فردا اول مهر مادری شاغل می شوم. آه خداوندا انقدر ناراحت و غمگینم که شب و روزم شده است فکر در این مورد. فردا مرخصی شش ماهه من به اتمام میرسد و من باید صبح زود آغوش گرمم را از بدن خوشبوی پسرم جدا کنم و تن به کار و مشغله روزانه بسپارم. باورم نمیشود که به همین زودی دوران شش ماهه لحظه به لحظه بودن در کنار فرزندم به اتمام میرسد و باید تا ساعتها او را نبینم. شبها که میخواهم بخوابم با نگاه کردن به صورت معصوم و مهربانش اشکهایم جاری میشود. خدایا از این پس وقتی پسرکم صبحها بیدار میشود و سرش سینه عاشق مادرش را میخواهد در کنارش نیستم. خیلی ناراحتمممممممم. خیلیییییییییییییی. میدانم که عزیزانم از پسرم به بهترین نحو نگهداری و مراقبت میکنند اما دل خودم را چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا همین الان هم که دارم می نویسم اشکهایم راه دیدگانم را مسدود کرده و اجازه نمیدهند که کلمات را به درستی ببینم. خدایا به من و پسرم قدرتی بده تابتوانیم این دوران جدید در زندگیمان را تحمل کرده و با آن کنار بیاییم.