شيطوني هاي پسري
عزيز دلم اين روزا كاملا وجودت رو درونم احساس ميكنم و خيلي از بودنت و تكون خوردنهات لذت مي برم. وقتي كه با قدرت تمام اون پاهاي كوچولوت رو نثار شكم ماماني ميكني غرق در لذت ميشمديروز از صبح كه سركار بودم خيلي شيطوني كردي و لگد زدي توي خونه هم مرتب به شكم ماماني لگد ميزدي اولش ترسيدم گفتم شايد جات راحت نيست كه انقدر بي تابي ميكني و تكون ميخوري اما بعد فهميدم كه نخير گل پسر ميخواد از مامان و باباش دلبري كنه. شب هم قبل از خواب برات داستان خوندم و تو هم بعد از تموم شدن داستان شروع كردي به شيطوني و بازيگوشي ميدونم كه با اين كار ميخواستي به ماماني نشون بدي كه بيدار بودي و همه داستان رو گوش كردي. قربونت برم كه از الان انقدر قشنگ به حرفاي ماماني گوش ميدي و به كتاب خوندن علاقه داري گل قشنگم. همون موقع بابايي رو صدا كردم و گفتم بيا ببين پسرت داره چه كار ميكنه تو شكم مامانش!! داره بازي ميكنه. بابايي هم كه مثل هميشه كلي ذوق كرد براي شيطونيات و تكون خوردنات و اومد دستشو گذاشت روي تو و خيلي قشنگ احساست كرد و لذت برد. عزيز دلم هميشه توي دل ماماني شيطوني و بازي كن تا من و بابايي بتونيم بودنت رو بيشتر احساس كنيم و خوشبخت ترين باشيم.