مريض شدن دوباره مامان
عزيز دل ماماني سلام. مامان قربون اون دست و پاهاي كوچولوت بره كه وقتي چند ساعت تكونشون نميدي من و بابايي ميخوايم از دلتنگي و نگراني بميريمعزيزم ماماني از ديروز صبح دوباره سرما خورده و گلوش بدجوري درد ميكنه ديروز عصر رفتم خونه مامان جون تا شايد مامانم بتونه خوبم كنه آخه هميشه دواي دردامون پيش ماماني گلمه. مامان جون برام شربت ختمي و شلغم درست كرد و خوردم، اما زير بار خوردن قرص آموكسي سيلين نرفتم آخه ميدوني كه ماماني چقدر به سلامتي تو اهميت ميده و بخاطر همين از خوردن هر گونه قرصي امتناع ميكنه. با اينكه مامان جون براي راحتي خيال من به دكتر هم زنگ زد و ازش در مورد قرص پرسيد اما بازم دوست ندارم قرص بخورم ميخوام تا جايي كه ميشه به صورت طبيعي خوب بشم هرچند گلو درد اذيتم ميكنه اما بخاطر سلامتي ني ني مهربونم تحملش ميكنم. از ديشب تا حالا هم دارم همش آب نمك قرقره ميكنم تا شايد زودتر خوب بشم. عزيزم براي ماماني دعا كن كه زودتر خوب بشه. راستي الان يكي از آبدارچي هاي شركت برام شيريني آورد و گفت پسر دار شدم منم يهو ذوق زده شدم و خواستم بگم منم يه پسر توي راه دارم كه يه دفعه يادم افتاد كه تا حالا به مرداي شركت در مورد بارداريم چيزي نگفتم و نميخوامم بگم. هرچند خودشون تا الان از هيكلم متوجه اين موضوع شدن و اگه هم تا الان متوجه نشده باشن بالاخره تا چند روز آينده حتما متوجه ميشن. پسرم ماماني ديروز آزمايش تست قند خون داد كه بازم زحمتش با مامان جون مهربون بود. امروزم مامانيم جوابشو گرفت و گفت قند خونت خوبه و در حد نرماله خيلي خوشحالم از اين بابت چون هميشه از ديابت بارداري مي ترسيدم و الان خيالم راحت شده. احتمالا عصري هم ميرم مطب خانم دكتر شهبازي تا هم براي گلو دردم ازش راهكار بخوام و هم جواب آزمايشاتم رو نشونش بدم.