رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

آقا رادین

رادین عشق و جون مامان و بابا

بقیه عکسها در ادامه مطلب... رادین و دندون ببعی در دست. پسرم تازه از خواب بیدار شده بود. یه روز جمعه بود و ناهار کله پاچه داشتیم. پسرم ژست خوشگل گرفت تا ازش عکس بگیرم و برای باباش که سرکار بود بفرستم رادین و عکس سلفی که از خودش گرفته. شاهکار قشنگ پسرکم رادین و داداش برسام سوار سه چرخه باباجون تازه از بروجرد اومده بود و بچه ها از دیدنش ذوق زده بودن رادین در شهربازی مهزیار رادین و ژستهای باحالش ای من قربون این اخم قشنگت من فدای این ژست قشنگت بشم یعنیااااااا من عاشق این عکسشم. با این موهای بلند خوشگلش و ژست نازش و چشمهای خواب آلود موقع بید...
28 شهريور 1394

عکسهای رادین عسلی سری جدید

بقیه عکسها در ادامه مطلب... فرشته کوچولوی من در خواب ناز رادین و ایلیا پسرخاله جون جونیش رادین بعد از کوتاه کردن موهاش و برگشت از آرایشگاه. قربون پسر نازم بشم من رادین و سینمایی که توی خونه مامان جون به راه انداخته عکسهای اولین سفر رادین به بروجرد. تیر ماه 94 رادین در سفر به شمال و شهر کلاردشت تیر ماه 94 رادین در کنار دریا. خیلی هم ذوق کرده بود و خوشش اومده بود و کلی هم صدف جمع کرد پسرکمممم رادین در دومین سفر به بروجرد. اواخر تیر ماه 94 رادین در کنار تندیس آرش کمانگیر. بروجرد. تیر ماه 94. خودش پیشنهاد داده بود که میخوا...
25 شهريور 1394

عکسهای رادین عسلی کمی قدیمی البته :)

بقیه عکسها در ادامه مطلب...   رادین و پسرخاله اش ایلیا توی حیاط خونه باباجون. نوروز 94 رادین در حال کنده کاری دیوار خونه باباجون. به قول خودش داره دریل میزنه. صداشم درمیاره با دهن کوچولوش رادین و سرسره اش که هدیه تولدش از طرف من و بابایی بود رادین و داداش برسامی رادین در آتلیه فروردین 94 رادین با کلبه ای که برسام کوچولو موقع به دنیا اومدنش براش هدیه آورد. فروردین 94 فدای چای خوردن خوشگلت عشقممممم رادین کنار خاله آسیه دوست مامانی. پیتزا آترین فروردین 94 رادین در کنار آقا آروین نی نی کوچولوی خاله زینب دوست مامانی قربون اداهای قشن...
25 شهريور 1394

دومین سفر بروجرد

از وقتی که مامان جون و باباجون به بروجرد نقل مکان کردن ما هم از هر فرصت و تعطیلی استفاده میکنیم و بار و بنه رو میبندیم و عازم سفر میشیم. 25 تیر یعنی پنجشنبه صبح ساعت 5 از خواب بیدار شدیم و برای توی راه هم ساندویچ کالباس آماده کردم و بار و بنه رو جمع کردیم و بچه ها رو توی خواب بلند کردیم و حرکت کردیم. تا بچه ها خواب بودن ساندویچامون رو خوردیم بهمراه چیپس باحاااااال آرمک. خیلی حال داد و بهمون مزه داد. ظهر ساعت دوازده رسیدیم بروجرد. رادین عسلک باز هم کلی ذوق زده بود و خوشحالی میکرد. عصر همونروز عمه سارا بهمراه همسر و پدر همسرش هم اومدن بروجرد و تا روز یکشنبه 28 تیر که بسمت اهواز حرکت کردیم. شنبه و یکشنبه به مناسبت عید فطر تعطیل رسمی بود و تونست...
13 مرداد 1394

اولین مسافرت رادین بعد از دو سال و اندی

رادین کوچولوی مامان توی تمام عمر نازش دو تا مسافرت طولانی مدت رفت و هر دوبار هم به مقصد تهران و منزل خاله مریم. یکبار 5 ماهگی و یکبار هم هفت ماهگی و هر دوبار بمدت یک هفته و از اونزمان به بعد مامان و بابا دیگه جرات نکردن مسافرتی برن تا آقا رادین گل گلاب کمی بزرگتر بشه. بعدشم که دیگه برسام توتولو به دنیا اومد و کلا مسافرت رفتن به خاطره ها پیوست. تا اینکه مامان جون و باباجون فروردین امسال به بروجرد نقل مکات کردن و چهارم تیرماه مامان و بابایی بهمراه رادین و برسام عزم سفر کردن. مامانی یک هفته مرخصی گرفت و بابا رضا هم به خاطر ماه رمضون دو هفته مرخصی گرفت و قرار بود 42 روز خونه باشه. پنجشنبه چهارم تیر ماه ساعت 5 صبح سوار ماشین شدیم و بهمراه عمه سار...
30 تير 1394

رادین بالاخره موهای خوشگلشو کوتاه کرد

دیروز شنبه بیست و سوم خرداد ماه رادین عسلی بهمراه بابا رضا و بابا جون اسماعیل رفت آرایشگاه تا موهای فرفری نازشو کوتاه کنه. اصلا فکر نمیکردم که به این راحتی قبول کنه بره آرایشگاه. چون تا مدتها به شدت از آرایشگاه میترسید. قبلا دوبار به آرایشگاه رفته بود وقتی یکساله شد و وقتی یکسال و هفت ماهه شد برای عروسی عمه سارا. اما هردوبارش به شدت ترسید و گریه کرد و بار دوم توی سالن آورد بالا. اما این مدت چون خودم توی خونه موهاشو کوتاه میکردم ترسش ریخته بود و براحتی اجازه اینکارو میداد. گاهی حتی خودش پیشنهاد میداد که موهاشو کوتاه کنم. تا اینکه اونروز وقتی بهش گفتم همراه بابا جون برو موهاتو کن رفت. وقتی برگشتن قبل از اینکه بیان داخل به بابایی گفتم کوتاه کرد...
24 خرداد 1394

ماهی کوچولوهای رادین

رادین جوجو به ماهی خیلی علاقه داره و این علاقه از عید نوروز امسال شروع شد. ماهی عید زود مرد. امروز عصر من و رادین رفتیم ماهی فروشی و واسش یه تنگ بزرگ و چهارتا ماهی خریدم. یکی از ماهیها حاملس و قراره رادین بزودی بچه دار بشه  ماهیهاشو خیلی دوست داره و میشینه کنارشون غذا میخوره. با هرکس هم تلفنی حرف میزنه میگه ماهی خریدم     ...
10 خرداد 1394

عشق مامان

امروز هفتم خرداد ماهه و رادین عزیز من سه سال و دو ماهه شد. فداااااش بشم الهی.  ماه قبل 17 اردیبهشت ماه بود که رادین عزیزم مریض شد و بیماری ویروسی بدی گرفت. اول برسام مریض شد و بعدشم داداش رادین. پسرکم چهار پنج روزی مریض بود و خیلی هم بی اشتها بود و اسهال و استفراغ بدی گرفته بود. پسرکم خیلی ضعیف شد. هیچ دارویی هم نمیخورد و به خوب شدن خودش هیچ کمکی نمیکرد. اما نسبت به برسام حالش بهتر بود. اما خدارو شکر این مرحله رو پشت سر گذاشت. رادین عزیزم بعضی کلمات رو خیلی قشنگ ادا میکنه. مثلا به یواش میگه زواش  من و بابایی عاشق این زواش گفتنشیم وقتی بابایی گازش میگیره رادین با صدای خوشگلش بهش میگه آخه این گاز زواش بود و من و بابایی کلی میخندی...
7 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد