رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

آقا رادین

چهارمین کوتاهی

امروز رادین عسل مامان بهمراه بابا رضا عصر ساعت شش رفت آرایشگاه تا موهاشو یه کم مرتب کنه. اولش که بهش پیشنهاد دادم بهمراه بابایی بره فکر نمیکردم قبول کنه ولی وقتی بابایی داشت میرفت رادینم خیلی راحت آماده شد و باهاش رفت. به بابایی خیلی تاکید کردم که موهاشو فقط مرتب کنه و کوتاه نکنه ازش. چون موهای بلند پسرم رو خیلی دوست دارم و دلم نمیاد از موهای خوشگلش کوتاه بشه. هرکس هم که موهای رادین عسلکم رو میبینه میگه چه موهای خوشگلی داره. رادین از بابا رضا خواسته بود سر راهشون برن خونه عمه سارا و باباجونش رو هم با خودشون ببرن. اول رادین موهاشو کوتاه کرده بود و وقتی نوبت بابایی رسیده بود باباجون رادین عسل رو برده بود پارک و کلی بازی کرده بود. فدای پسر نازم...
18 اسفند 1394

رادین و عموهای فیتیله ای

یکی از کارهایی که همیشه دلم میخواست برای رادین عسلم انجام بدم این بود که بتونم به طریقی ببرمش به برنامه های عموهای فیتیله ای، چون پسرکم خیلی دوسشون داره و همیشه در حال نگاه کردن برنامه هاشونه بجز اون برنامه ای که عموها غول میشن. حسابی میترسه از غولها فیتیله ای و تا میان توی صحنه چشماشو با دست میگیره  جدیدا آقا برسام هم به عموها علاقمند شده و همیشه و در همه حال در حال نگاه کردن برنامشونه. بمحض اینکه از خواب بیدار میشه با زبون اشاره بهمون میفهمونه که براش فیتیله ایها رو بزاریم. میره کیف سی دی های رادینو میاره و سی دی فیتیله هارو در میاره و میره سمت دستگاه DVD که یعنی برام بزاریدش  خلاصه همیشه دلم میخواست که رادین از نزدیک فیتیله ایها...
6 بهمن 1394

بینایی سنجی

مدتیه که رادین موقع تماشای تلویزیون مدام پلک میزنه و چشمای خوشگلش اذیت میشن. از دیدن صحنه پلک زدنهای مکرر رادین اعصابم بهم میریخت، مخصوصا وقتی که این پلک زدنها به یک چشمی پلک زدن منتهی میشد و تصمیم داشتم در اسرع وقت ببرمش بینایی سنجی تا خیالم از بابت ضعیف بودن یا نبودن چشمهای پسرکم راحت بشه. تا اینکه بالاخره موقعیت جور شد و پنجشنبه یک بهمن مامان جون برای رادین نوبت گرفت. از شب قبلش رادین رو از نظر ذهنی آماده کرده بودم که قراره فردا بریم چشم پزشکی و ... تا اینکه روز پنجشنبه ساعت یازده صبح رفتم بالای سرش و با ناز و قربون صدقه بیدارش کردم. چقدرم که اینکار برام سخت بود. واقعا دلم نمیومد پسرکمو از خواب ناز بیدار کنم. تا نیمساعت داشتم باهاش کلنجار...
5 بهمن 1394

این روزهای رادین عسل

رادین عزیز من اینروزها خوشحاله و حسابی سرگرم. چون مامان جون و باباجونش که خیلی دوسشون داره از روز جمعه از بروجرد اومدن و رادین دیگه حسابی با مامان جونش سرگرمه. ولی همیشه در چنین موقعیتی من نگرانی و ناراحتی روز جداشدنشون رو دارم. چون پسرکم خیلی ناراحت میشه و خیلی گریه میکنه براشون و اقعا قلبم تحمل اشکها و گریه های پسرکم رو نداره. راستش خیلی ناراحت و عصبانیم که از اهواز رفتن بروجرد. چون رادین خیلی دوسشون داره و وقتی اونا میان یا م ا میریم بروجرد موقع جداشدن رادین خیلی اذیت میشه و گریه میکنه و این برام یه مساله بزرگ و ناراحت کننده شده.برعکس رادین، برسام به خانواده من وابسته است و خیلی دوسشون داره. چون بیشتر با خانواده من بوده و از وقتی که برسام...
20 دی 1394

اولین تجربه برف بازی رادین عشق مامان

رادین عزیز مامان خیلی دلش میخواست توی سرما و زمان بارش برف بره بروجرد و برف بازی کنه و آدم برفی درست کنه. ما هم منتظر یه فرصت مناسب و یه تعطیلی بودیم تا پسرک نازمون رو به خواسته اش برسونیم. تا اینکه چهارشنبه ۱۱آذر تعطیل رسمی بمناسبت اربعین بود و یهویی دم ظهر تصمیم گرفتیم بریم بروجرد. ساعت یازده و نیم بود و داشتم تصمیم میگرفتم ناهار چی درست کنم که بابا رضا یهو گفت بریم بروجرد؟؟؟ منم دیدم فکر خوبیه. گفتم باشه ولی قبلش زنگ زدم به رییس محترم تا روز شنبه رو‌هم مرخصی بگیرم که بیشتر بتونیم بمونیم حالا که اینهمه راه رو قراره بریم تا بروجرد. اما رییس جواب نداد و ما هم تصمیم گرفتیم بریم و از همونجا زنگ بزنم و مرخصی بگیرم. رادین عسلک و برسام وروجک...
20 آذر 1394

رادین و جناب خان

عکسها در ادامه مطلب... رادین و آروین جوجه در روز تولد برسام کوچولو 22 مرداد  رادین در جشن تولد دخترداییش فاطمه رادین منزل خاله فروغ رادین سرکار مامانی. صبح از خواب بیدار شد و همراه مامانی اومد سرکار و تا ظهر باهام موند و خیلیم پسر خوبی بود و همه همکارا خوششون اومد ازش و بهش خوراکی دادن و کلی هم حال کردن باهاش. البته قبلا هم دو سه باری اومده بود و هروقت میاد همه باهاش حال میکنن رادین و جناب خان ...
31 شهريور 1394

عکسهای جدید رادین عسلی

رادین عسلی برای اولین بار سبزی خورد و منو کلی متعجب کرد. البته فقط یه پر ریحون خورد ولی همونم خوب بود و البته عجیب چون قبلا بهیچ وجه حاضر نبود این کارو بکنه. غذاشم ریخته بود توی سبد و داشت میخورد. ازش خواستم با سبزی ژست بگیره تا ازش عکس بگیرم و واسه بابایی بفرستم که ببینه پسرکش داره سبزی میخوره بقیه عکسها در ادامه مطلب... رادین در دزفول. پنجشنبه 19 شهریور 94 رادین در دزفول. جمعه 13 شهریور رادین در جشن تولد داداش برسام. 22 مرداد رادین و داداشی در حال بستنی خوردن. فدای بستنی خوردنشون بشم من رادین در پیتزا آترین و در آخر عکسی خوشگل از پسرکم ...
29 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد