رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آقا رادین

ساعات انتظار

سلام به عروسك ناز خودم كه من و بابايي حسابي براي ديدن و بوسيدنش لحظه شماري ميكنيم عزيزم اگه بدوني بابا رضا چقدر دوستت داره و عاشقانه ناز و نوازشت ميكنه و باهات حرف ميزنه حتما هنوز نيومده عاشقش ميشي. البته مطمئنم كه ميدوني چون بابايي هميشه در حال ناز كردنت و حرف زدن باهاته  بابايي ديشب ميگفت مهرنازي من تا حالا بدون اين ني ني چطوري زندگي ميكردم؟ ميگفت احساس نميكنم كه تازه 4 ماهه وارد زندگيمون شده انگار هميشه باهامون بوده. خلاصه اينكه بابا رضا رو بدجوري وابسته خودت كردي. ني ني جون اينو بدون كه باباي خيلي مهربوني داري كه عاشقانه به من و تو مهر مي ورزه و زندگيش رو خيلي دوست داره و براي رفاه و خوشي ما همه كاري ميكنه تا آب توي دل ما&...
2 آبان 1390

يادي از گذشته

يه دنيا سلام براي گل خوشگلي كه داره در وجودم رشد ميكنه و من رو هر روز بيشتر از روز قبل وابسته وجود خودش ميكنه. گل نازم ميدونم وقتي بياي انقدر بهت دلبسته ميشم كه ديگه نميتونم حتي يه لحظه بدون تو زندگي كنم و به همين خاطره كه حتي موقعي كه هنوز از وجود تو در درونم خبري نبود مدام اين فكر كه بعد از اومدن تو توي زندگيمون من چطوري به كارم بيرون از خونه ادامه بدم ذهنمو درگير كرده بود و الان هم فكر هر روز و شبم همينه. عزيزكم من خودم هم در خانواده اي به دنيا اومدم كه از روزي كه چشم باز كردم مامان جونم بيرون از خونه كار ميكرد و بخاطر شغلش كه پرستاري بود گاهي حتي مجبور بوديم شبها بدون مامان بخوابيم و اين هميشه براي مني كه بدجوري به مامانم وابسته بودم و ب...
27 مهر 1390

احساسي متفاوت

ني ني عزيزم از لحظه اي كه صداي قلب مهربونت رو شنيدم دنياي ديگه اي به روم باز شده. دنيايي جديد با احساساتي متفاوت.انگار تا قبل از اون لحظه هنوز نتونسته بودم با تمام وجودم دركت كنم و باور كنم كه موجودي در درونم داره رشد ميكنه موجود كوچكي كه قراره فرزند من باشه و من با وجود اون نام مقدس مادر رو يدك بكشم.هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به تقدس مادر من باشه. هميشه فكر ميكردم مادر به كسي ميگن كه به فداكاري و از خودگذشتگي مادر مهربون من باشه.هميشه فكر ميكردم لقب مادر فقط و فقط لايق شخصي همچون مادر من هست. با اينكه تمام آزمايشات از وجود يه موجود كوچك در درونم خبر ميداد اما باور نميكردم مني كه هنوز به قداست يك مادر نرسيدم، مني كه ...
19 شهريور 1390

دوباره هشت هزارو هفت صد و شصت ساعت گذشت

خانومم همیشه تو و نینی نفسم مینویسین الان من میخوام حرف دلمو واستون بگم خودت بهتر میدونی که تمام یکسال رو منتظر روز تولدت هستم چون واسم قشنگترین روزه. وجود شدن از عالم نیستی و دراومدن به سیرت انسانی زیباترین و با شکوهترین پدیده هستیه این باشکوه ترین رو بار دیگه به تو عشقم تبریک میگم  سالروز تولد توه مهرنازم ولی بیشک چیزهای خریدنی لایق تو نیستن حرفهام و تبریکام نه فقط برای تبریک تولد که بیشتر بهانه ایی برای قدردانی از تو و سختی هاییه که در کنار من کشیدی تولد امسالت با وجود نینیمون واسم با هر سال فرق داره همیشه از خدا میخوام که شما دوتا فرشته رو واسم حفظ کنه بهتون میگم نفسم که اگه نباشین منم نباشم.بازم تولد قشنگتو تبریک میگم همسر عزیزم   ...
5 شهريور 1390

تولد مامان مهرناز

ني ني نازم سلام. عروسك كوچولوي من امروز تولد مامان مهرنازه تولد امسال من يه فرق بزرگ با سالهاي قبل داره و اونم اينه كه در تولد امسال ماماني شما هم حضور داري و تولد ماماني رو براش قشنگتر كردي. بابا رضاي مهربون هم كه از ديشب چندين بار تولدم رو بهم تبريك گفته و كلي خوشحاله. بابا رضا هر سال منتظر روز تولد مامانيه و با هديه هاي قشنگ و باارزشش اين روز رو براي ماماني قشنگتر ميكنه. قربون بابا رضاي گل بشم كه خوب و مهربونه و ماماني و ني نيش رو انقدر دوست داره و بخاطر خوشحاليشون همه كاري ميكنه. بابا رضا من و ني ني هم خيلي دوستت داريم و خوشحالم از اينكه روز تولدم تو مهربونم در كنارمي   و بدون كه وجودت در كنارم از تمام هديه&...
5 شهريور 1390

حرفهاي عاشقانه بابا رضا با ني ني جونش

عزيزم بابا رضاي مهربونت از موقعي كه وجودت رو در درون من احساس كرد (حتي قبل از آزمايش دادن و مطلع شدن از بارداري من) مدام باهات حرف ميزد و قربون صدقت ميرفت ميگفت من مطمئنم كه بچه ام اومده توي شكمت. همش روي تو دست مي كشيد و باهات حرفاي عاشقانه ميزد از وقتي هم كه ديگه مطمئن شد بابا شده قربون صدقه هاش هم بيشتر شده. عزيزم قدر باباي مهربونت رو بدون چون خيلي دوستت داره ديروزم كه وبلاگت رو ساختم اولين نظر رو خودش واست گذاشت. بابا رضا من و ني ني خيلي دوستت داريم ...
25 مرداد 1390

تأسيس وبلاگت مبارك ماماني

ني ني كوچولوي من سلام ماماني. خيلي وقته كه توي فكر ساختن يه وبلاگ قشنگ براي تو بودم از اونموقعي كه هنوز حتي وجود نداشتي توي اين فكر بودم كه هروقت اومدي توي دلم برات يه وبلاگ بسازم و خاطرات با تو بودن رو توش بنويسم و امروز همون روزيه كه من شروع به ساختن وبلاگت كردم. اميدوارم وقتي بزرگ شدي و وبلاگتو ديدي ازش خوشت بياد. من و بابا رضاي مهربونت از امروز برات مينويسيم از تمام لحظه هاي با تو بودن و از تمام لحظه هايي كه تو با اومدنت توي دل ماماني زندگيمون رو تغيير دادي و از قبل شيرينترش كردي. كوچولوي عزيزم دوستت داريم. ...
24 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد