رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

آقا رادین

از جنسيت ني ني پرده برداري ميشود

1390/8/17 14:33
2,663 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماماني. من قربون اون مهربونيت برم كه براي مامان و بابا ناز نكردي و اجازه دادي بفهمن ني ني نازشون چيه. عزيز دلم امروز صبح من و بابايي و دوتا مامان جونا رفتيم بيمارستان ابوذر واسه سونوگرافي. من اولين نفر رفتم داخل و خوابيدم روي تخت. مامان جون از دكتر خواست كه اجازه بده از مراحل سونو فيلمبرداري كنيم. دكتر هم اجازه داد و ما كلي خوشحال شديمniniweblog.comمامان قربونت بره كه انقدر قشنگ و آروم توي دل ماماني جا خوش كرده بودي. مامان جون انقدرخوشش اومد وقتي تو رو ديد. هممون ذوق كرده بوديم من و بابا رضا خيلي استرس داشتيم و نگران بوديم كه نكنه امروز جنسيت ني ني مشخص نشه. بابا رضا صبح ميگفت انگار ميخوام برم خواستگاري چقدر استرس دارمنیشخند خلاصه دكتر جون همراه با كلي خنده و شوخي شروع كرد به سونو كردن و براي بابا رضا هم كه داشت فيلم ميگرفت تمام قسمتهاي بدن نازنينت رو نشون ميداد. قلب مهربونت كه داشت تند و تند ميتپيد، دستها و پاهاي كوچولوت كه داشتي باهاش لگد ميزديلبخند ستون فقرات قشنگت كه كاملا مشخص بود و نيازي به توضيح دكتر نداشت، قد بلندت كه هزار ماشالله به بابا رضا رفته چشمهاي قشنگت، كف پاهاي نقليت، انگشتهاي دست ظريفت و خلاصه همه اجزاي بدنت. اما عزيزم بار اول اصل كاري رو نشونمون ندادي آخه ميخواستي يه كم ناز كني و ببيني خريدار داره يا نه و ديدي بببببببببله چقدرم خريدار داره. دكتر گفت يه چيز شيرين بخور تا تكون بخوره دوباره بيا. بابايي برام شكلات و آبميوه خريد خوردم و رفتيم داخل. بابا رضا دوباره شروع كرد به فيلمبرداري كردن . بعد چند لحظه ني ني جون مامان، ناز و ادا رو كنار گذاشت و دكتر گفت آهااااااااا اينم شومبولشنیشخند و خنده هاي من و بابايي و دوتا مامان جونا بود كه فضاي اتاق رو پر كرد. قربون ني ني نازم برم كه از امروز ميتونم ديگه پسرممممممممممم صداش كنمniniweblog.com فداي پسر نازم بشم من كه انقدر مهربونه و مامانيشو دوست داره. بابا رضا از لحظه اي كه فهميد ني ني جون پسره همش داره صداش ميكنه و بهش ميگه پسر پسر قند عسلniniweblog.com من و بابايي خيلي خوشحاليم كه جنسيت ني ني مشخص شده و ميتونيم از اين به بعد با خيال راحت براش خريد كنيم و سيسمونيشو آماده كنيم و اتاقشو بچينيم. بابا رضا از توي بيمارستان زنگ زد به باباييش و بهش گفت نوه ات پسره اونم كلي خوشحال شد و بعد به من زنگ زد و خودش و عمه سارا بهم تبريك گفتن. بعدم كه رسيديم خونه فيلمو گذاشتيم و چند مرتبه نگاش كرديم و قربون صدقه همه جاي بدنت رفتيم. حيف كه بايد سريع برميگشتم سركار وگرنه تا شب همش به فيلم قشنگت و حركات نازت نگاه ميكردم. همه اعضاي خونواده من و بابايي منتظر بودن تا بفهمن ني ني چيه خاله مهسا از دانشگاه زنگ زد و گفت وقتي فهميدين به منم بگين، بابارضا بهش اس ام اس داد و گفت نيني جون پسره و خاله مهسا بهمون تبريك گفت. منم وقتي اومدم سركار زنگ زدم به دوستام و گفتم كه ني ني پسره به دايي امينم گفتم اونم خوشحال شد آخه دوست داشت ني ني آجي مهرنازش پسر گلي باشه. الان مامان جون اينا دوتا نوه دختر دارن و دوتا نوه پسر. اما شما براي خانواده بابا رضا تنها نوه شون هستي و حسابي دردونه جيگر طلاييniniweblog.com خاله مهسا ديشب خواب ديده بود كه ني ني من يه پسر خوشگل مو فرفريهniniweblog.comخودمم اوايل كه تازه تشريف آورده بودي توي دلم خواب ديدم كه شما يه گل پسر ناز و خوشگل شبيه بابا رضا هستي، بابا رضا هم دوبار خواب ديده بود ني ني جونش گل پسره، مامان جونم چند بار خواب پسر ديده .انگار خواباي هممون درست از آب دراومدلبخند عزيزم هممون از بودنت خيلي خوشحاليم و بينهايت دوستت داريم پسر نازمniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

بابا رضا
17 آبان 90 15:14
پسر بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پسر پسر قند عسل
پسر باباییییییییییییییییییییی من که میدونستم واسه خودت مردی هستییییییییییی
همه شک داشتن پسرم جزخودممممم
بابا بزرگ قول داده از اون ماشین گنده ها که دوست داری واست بخره
خودم کوچیک بودم دوست داشتم ولی اون موقع از این چیزا که نبود پسر بابا
خدا رحمت کنه بابابزرگ بابابزرگتو وقتی کوچیک بودم همش میگفت ای شیر پسر منم فک کیکردم میگه اشی پسر منیشو که نمیدونستم حالا من بهت میگم پسر بابایی اشی پسر اشی پسر

آخي عزيزم قربون حس قشنگت برم من كه انقدر عاشقانه با پسرت حرف ميزني. فدات بشم كه از اين ماشينا دوست داشتي و اونمونقع نبود كه برات بخرن.
مامان جون نی نی
17 آبان 90 15:17
سلام مبارک باشه از اینکه گل پسر به دنیا میارید مامان مهرناز جون . قدمش مبارک باشه . خوش بحالتون که نی نی دارین و یه قند عسل میارین . امیدوارم خودتون و گل پسرتون سلامت باشین .

مرسي دوست خوب
مرجان
17 آبان 90 16:06
سلام.مامان مهرناز هورااااااااا هوراااااااااااااااا
تبريك هزارتا تبريك به شماو بابا رضا انشالله كه گل پسرتون صحيح و سالم مياد كنارتون

مرسي مرجان جون
خاله مهسا
17 آبان 90 17:07
دیگه به خوابام ایمان پیدا کردممبارک باشه آجی تپلیایشالله بسلامتی نی نی تون که موهاشم به خالش رفته به دنیا بیاد


مامان یاس
17 آبان 90 23:12
سلام به مامان خوب با نی نی قند عسلشون من مامان یاس هستم نی نی ندارم ولی دعا کنید توفیق پیدا کنم نی نی هم مثل نی نی شما شیرین داشته باشم. خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم من شما را لینک میکنم شما هم منو لینک کنید و بیایین به این خانه تازه تاسیس ما سربزنید.من وبابا حسن تازه عروسی کردیم و عاشقانه داریم زندگی میکنیم که یه هو دیدیدم این دنیای نی نی ها برای ماهم هست پس اومدیم بلاخره با شما خانم گل آشنا شدم با نی نی مربایی تون خوشحال میشم اومدید نظر بدید و توی بحث ها وحرفهای ما هم شریک بشید من همیشه میام بهتون سرمیزنم ومطالبتون را میخونم. یاعلی www.ninivamaman.niniweblog.com
ساناز
18 آبان 90 10:21
مهرناز جون به تو و همسر عزیزت تبریک میگم ، امیدوارم بهترین روزها را داشته باشید

مرسي ساناز جان
مامان ارميا
18 آبان 90 10:36
اي خدا.چه خوب دوست ارميا پسره. مباركه ايشالله. سالم و. سلامت باشين. مراقب گل پسري باش .

آره مامان ارميا واقعاخيلي خوبه كه پسر منم يه دوست خوب و خوشگل مثل ارميا گلي داره
nafas
19 آبان 90 11:09
سلام مهرناز جون خوش به حالت که فهمیدی من که هنوز نرفتم 1شنبه صبح نوبت دارم بهت تبریک میگم انشالاه که صحیح وسالم به دنیا بیاد .

mersi ati jan hamintor nini gole shoma
nafas
19 آبان 90 11:10
دایی امین
19 آبان 90 17:51
مبــــــــــــــــاررررکــــــــــــــــــــــ
پسر کُپُلتو با خودم می برم فوتسال، هی شوت بزنه زیر توپ
ایشالله صحیح و سالم به دنیا بیاد و مثل باباش بچه خوشکل باشه
راستـــــــــی، ایلیا هم شانس آورد که یه پسر هم سن و سال خودش به جمع نوه ها اضافه شد


mer30 daei joon che daei mehrabooni

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد