رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

آقا رادین

دومين ديدار عاشقانه

عزيزدلم سلام. ماماني روز چهارشنبه 13 مهر براي ديدن ني ني گلش و اطمينان از سلامتي ني ني رفت مطب خانم دكتر شهبازي. از وقتي از مسافرت برگشته بودم ميخواستم برم واسه ي چك آپ پيش خانم دكتر اما متاسفانه ايشون مسافرت بودن و تشريف نداشتن. مامان جون هر روز به مطب زنگ ميزد تا بتونه برام نوبت بگيره اما خبري از خانم دكتر نبود كه نبود. تا اينكه بالاخره روز سه شنبه تشريف آوردن و واسه چهارشنبه بهم نوبت دادن. خيلي خوشحال بودم ازاينكه ميتونم برم مطب و از سلامتي ني ني باخبر بشم و صداي قلب مهربونش رو دوباره بشنوم. چهارشنبه عصر بابا رضا من و خاله مهسا رو رسوند تا در مطب و خودش برگشت خونه، چون توي مطب آقايون نميتونن بيان بهش گفتم كه با خاله مهسا م...
16 مهر 1390

آخرين هفته از ماه سوم

عزيز ماماني امروز من و شما ني ني گلم وارد هفته 13 و آخرين هفته از ماه سوم شديم. واي كه چقدر خوشحالم هر يه هفته اي كه تموم ميشه و به خاطره ها مي پيونده خيلي برام خوشحال كننده است چون به ديدن و بغل كردن تو نزديكتر ميشم و اما تغييرات ني ني من در اين هفته از زندگي شيرينش در شكم ماماني: اكنون كودك شما از فرق سر تا انتهاي بدن، حدود 7.5 سانتي متر يعني به اندازه يك ميگوي بزرگ! طول دارد و حدود 30 گرم است. صرف نظر از اندازه اندامها نسبت به يكديگر، بدن كودك شما در داخل رحم، كاملا شكل گرفته است. در مقايسه با چند هفته پبش، اندازه اندامهاي كودك شما متناسب تر شده و اندازه سر او در حدود يك سوم كل بدن است. انگشتان كوچك او (كه هر كدام يك اثرانگش...
12 مهر 1390

عاشقانه هاي من با فرزندم

فرشته آسموني و پاك من سلام .داريم كم كم به پايان ماه سوم هم نزديك ميشيم و يك سوم دوران انتظار به سر ميرسه و من و بابايي خيلي از اين بابت خوشحاليم. عشق كوچولوي من نميدوني كه چقدر اين روزهاي انتظار برام سخت ميگذره. ماماني هيچوقت صبور نبوده و هميشه انتظار آزارش ميداده. مخصوصا انتظار ديدن روي ماه كسي كه از وجود خودمه و براي ديدن و بوييدن و لمس كردنش با ثانيه هاي كند زمان ميجنگم. عزيزم انتظار براي من يه غريب آشناست. من با انتظار بيگانه نيستم. از روز اولي كه بابا رضاي مهربونت رو شناختم و اون وارد زندگيم شد تا به امروز كه در كنارمه هر لحظه و هر ثانيه نبودنش، انتظار ديدنش رو كشيدم و هميشه هم اين انتظار برام كشنده بوده و حالا...
11 مهر 1390

قبولي مامان مهرناز در دانشگاه

ني ني جون سلام  مامان مهرناز فوق ليسانس قبول شد. توي رشته تحصيلي خودش يعني مهندسي كامپيوتر و از اين بابت خيلي خوشحاله. بابا رضاي مهربون هم وقتي فهميد ماماني قبول شده كلي ذوق كرد. اما مامان مهرناز امسال نميتونه بره دانشگاه و بايد قيدش رو فعلا بزنه  و اين تصميم ماماني به چند دليله: اول اينكه ماماني دانشگاه قزوين قبول شده و خيلي دوره. دوم اينكه شما ني ني ناز توي شكم ماماني تشريف داري و ماماني بخاطر سلامتي شما نميتونه هر هفته اين راه دور رو بره وبرگرده و سوم هم اينكه مامان مهرناز شاغل تشريف دارن و عمراً رييس محترم هر هفته اجازه مرخصي و رفتن به قزوين رو به اين بنده دانشگاه قبول شده بدن. مخصوصا اين دليل آخري خودش به تنهايي ميتو...
9 مهر 1390

درد دل با ني ني

ني ني قند عسلي سلام. مامان ميخواد يه كمي باهات درد دل كنه. البته تو كه خودت داخل بدن ماماني جا خوش كردي از همه چيز دل ماماني خبر داري. اين روزا من و بابا رضا حسابي فكرمون درگير كار باباييه.آخه بابا رضا از اونجايي كه مهندس نفته بايد بخاطر كار، همين روزا بره سرچاه و من و بابايي از اين بابت خيلي ناراحتيم. آخه اصلا تحمل دوري همديگه رو نداريم. ماماني خيلي ناراحته و مدام در حال دعا كردنه كه لازم نباشه بابا جوني بره سرچاه و دو هفته ازمون دور باشه.آخه من و تو چطوري دوري بابا رو تحمل كنيم. تو هم كه عادت كردي هر شب قبل لالا صداي مهربون بابا رضا رو بشنوي و بابايي حسابي لوست كرده وقتي بابايي نباشه حتماً بهانه اشو ميگير...
6 مهر 1390

ورود به هفته دوازدهم

طبق محاسبات كارشناسانه اينجانب! امروز ني ني جان بنده وارد هفته دوازدهم زندگي ميشه و ديگه چيزي تا پايان ماه سوم باقي نمونده و بسياراز اين بابت خرسنديم و مشعوف و اما تغييرات ني ني در اين هفته از زندگيش: ني ني جون كوشمولوي من الان اندازه يه دونه ليموترش رسيده است و حدود 15 گرم وزن دارد صورت نازش به صورت يك انسان كامل شباهت بيشتري پيدا كرده و چشمهايش كه در ابتدا در دو طرف صورتش شكل گرفته بودن، به همديگه نزديكتر شدن و گوشهاي قشنگش در نزديكي مكان نهايي خود در دو طرف سرش قرار دارن.كليه هاي ني ني ادرار را در مثانه جمع آوري مي كنن و سلولهاي عصبي اش به سرعت زياد شده ان و ارتباطات عصبي مغز در حال شكل گيري هستن. ولي هنوز هم ماما...
5 مهر 1390

هفته يازدهم زندگي ني ني

ني ني عزيز من توي مسافرت وارد هفته يازدهم زندگيش شد و امروز هم آخرين روز از هفته يازدهم زندگي ني ني جونه. اينم مشخصات ظاهري ني ني در اين هفته: ني ني جون من شما الان اندازه يه دونه انجير هستي و بدن نازت كاملا شكل گرفته. انگشتان دستها و پاهات از همديگه جدا شدن و به زودي ميتوني مشت كوچولوت رو باز و بسته كني. ني ني من الان به شكم ماماني لگدهاي آرومي ميزنه و بدنش رو كش و قوس ميده اما ماماني متأسفانه هنوز نميتونه لگدهاي قشنگش رو احساس كنه اينم عكس ني ني در هفته يازدهم: ...
4 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد