رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

آقا رادین

گل پسر يا ناز دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عزيز دل ماماني سلام. امروز 16 هفته و يه روزه كه توي دل ماماني خونه كردي و من و بابا رضا بي صبرانه منتظريم تا بفهميم ني ني كوچولوي خوشگل ما يه دختر نازه يا يه پسر جيگر طلا  عزيزم مامان مهرناز دو روز ديگه يعني سه شنبه صبح نوبت سونوگرافي داره و قراره از جنسيت شما پرده برداري بشه  اگه بدوني بابا رضا چقدر بي تابه و چقدر هيجان داره براي روز سه شنبه. بابايي خيلي شما ني ني كوچولو رو دوست داره و براش هم هيچ فرقي نداره كه دختر باشي يا پسر، اما دوست داره زودتر مشخص بشه تا بره بازار و برات خريد كنه چون خيلي براي خريدن وسايلت ذوق داره  ني ني گلم اميدوارم تو هم روز سه شنبه براي مامان و بابا ناز نكني و اجازه بدي كه متوجه جنسيتت بشن...
15 آبان 1390

هفته 16

روزها ميگذرند و تو همانند غنچه اي گل هر روز شكفته تر و زيباتر ميشوي. و چه لذتي دارد شمردن روزها و انتظار براي باليدنت و چه سخت و طاقت فرساست تحمل اين انتظار شيرين. اكنون جوانه كوچك درون من كه هر روز بيشتر از روز پيش وابسته وجود من است، طولي به بلندي 11 سانتي متر و وزني حدود 110 گرم دارد.  اعضاي قسمت پاييني بدن او بيشتر رشد كرده، سر او صافتر قرار گرفته و چشمهاي مهربانش در جلوي صورتش جاي گرفته اند. گوشهاي كوچكش در نزديكي محل نهايي شان قرار دارند. بعضي از اندامهاي بدن او كه اكنون كامل تر هستند از جمله سيستم گردش خون و مجاري ادراري مشغول فعاليت مي باشند و قلب مهربانش كه هميشه با مادر خوبي و مدارا ميكند روزانه 25 ليتر خون را پمپ ميكند...
14 آبان 1390

خريد لباسهاي بارداري

سلام به ني ني خوشمزه خودم كه با ماماني اومده سركار و الان هم داره حسابي توي دل ماماني شيطوني ميكنه و وول ميخوره  چون ني ني ناز ماماني داره روز به روز بزرگتر ميشه و ماماني هم چاق و چله تر، واسه همين همه لباساي ماماني مخصوصا مانتوهاش حسابي براش تنگ شده و همه رو جمع كرده و گذاشته توي كمد ديواري براي وقتي كه دوباره لاغر شد. به همين خاطر ديروز عصر ماماني و بابايي رفتن بازار براي خريدن لباس هاي مخصوص بارداري تا هم ني ني و هم مامان ني ني از شر اين لباساي تنگ خلاص بشن. مامان اول از همه يه جفت كفش راحتي خيلي باحال خريد چون ديگه نميتونه كفشاي پاشنه بلندش رو بپوشه و كمردرد ميگيره. بعد هم يه مانتوي پانچ جديد و خيلي قشنگ و يه مان...
10 آبان 1390

يادي از دا

تقديم به روح مهربان مادربزرگ عزيزم به بهانه سالگرد كوچ ابديش (نوشته شده توسط بابا رضا): يكسال گذشت بي تو. بي تويي كه فروغ روي مهربانت روشني بخش خانه اي بود كه تمام خاطرات كودكي ام را در آن جا گذاشته ام. تويي كه نگاه مهربان و لب خندانت اميد زندگيم بود. تويي كه براي ديدنت و شنيدن صداي خسته از دردت هر لحظه بي تاب تر از قبل ميشدم. تويي كه تمام كودكي ام را در آغوش گرم و مادرانه ات سپري كردم و چه خوب جايگاهي بود براي مني كه محبتت را از عمق وجودم احساس ميكردم. تشوبشهايت، دل نگرانيهاي گاه و بيگاهت، ترسهاي نهفته در وجودت، همه را دوست داشتم و با طيب خاطر همه را به جان ميخريدم تا مبادا دوري و نديدن حتي يك لحظه ما، نگرانت كند و تو را آشفته سازد. مهربا...
8 آبان 1390

پانزده هفتگي ني ني

نازنينم 14 هفته از لحظات زيباي با تو بودن گذشت. به همين زيبايي و سادگي. و امروز تو دلبندم به 15 هفتگي قدم نهادي و من را بيشتر از روزهاي پيشين وابسته وجودت كردي. روزهاي پر از خاطره بارداري را ميگذرانم با عشقي يه وسعت انتظار، تنها به آرزوي ديدار روي دلبر كوچكم. و چه پرمعناست انتظار براي ديدار موجودي كه در درونت ريشه هاي وجودش را گسترده و از تار و پود روح و جسمت خود را سيراب ميكند. دوستت دارم و چشمان مشتاقم را به حركت كند ثانيه ها سپرده ام تا برسد روزي كه تن لطيفت را كه به لطافت گلبرگهاي گل ياس طعنه ميزند، در آغوش خسته از انتظارم رها سازم و بوي خوش همچون گلت را با عمق وجودم استشمام كنم.   تغييرات فرزند من در اين هفته : طول...
7 آبان 1390

روز زيباي پاييزي

ني ني نازم سلام. امروز يكي از زيباترين روزهاي زندگي من و باباييه. درست 5 سال پيش در همچين روزي يعني 3 آبان ماه سال 85 يه اتفاق خيلي مهم و دوست داشتني توي زندگي ما به وقوع پيوست كه مارو خوشحال تر از هميشه كرد. الان خاطره اون روز فراموش نشدني رو برات ميگم تا تو هم بدوني كه چه روز خوبي براي من و بابايي بود. 3 آبان 1385 بود. يه روز خوب و زيباي پاييزي با يه هواي عالي كه بوي پاييز ميداد. ماه رمضون تازه تمام شده بود و اون روز زيبا با وجود تقارنش با عيد سعيد فطر خيلي زيباتر و رويايي تر شده بود و ماماني و بابايي بعد از يك ماه توفيق روزه داري با روحي پاك و دلي عاشق داشتن خودشون رو براي مهمترين مرحله زندگيشون آماده ميكردن. صبح زود همه بيدار شديم و من...
3 آبان 1390

ساعات انتظار

سلام به عروسك ناز خودم كه من و بابايي حسابي براي ديدن و بوسيدنش لحظه شماري ميكنيم عزيزم اگه بدوني بابا رضا چقدر دوستت داره و عاشقانه ناز و نوازشت ميكنه و باهات حرف ميزنه حتما هنوز نيومده عاشقش ميشي. البته مطمئنم كه ميدوني چون بابايي هميشه در حال ناز كردنت و حرف زدن باهاته  بابايي ديشب ميگفت مهرنازي من تا حالا بدون اين ني ني چطوري زندگي ميكردم؟ ميگفت احساس نميكنم كه تازه 4 ماهه وارد زندگيمون شده انگار هميشه باهامون بوده. خلاصه اينكه بابا رضا رو بدجوري وابسته خودت كردي. ني ني جون اينو بدون كه باباي خيلي مهربوني داري كه عاشقانه به من و تو مهر مي ورزه و زندگيش رو خيلي دوست داره و براي رفاه و خوشي ما همه كاري ميكنه تا آب توي دل ما&...
2 آبان 1390

هفته چهاردهم

عزيزدل مامان و بابا امروز وارد اولين هفته از ماه چهارم زندگي توي شكم ماماني شده. بالاخره ماه سوم تمام شد و خوشبختانه چند روزي هست كه خستگي و خواب آلودگي از وجود مامان مهرناز رفته و ماماني دوباره سرحال و زرنگ شده   ني ني جون من توي اين هفته قدش به 8.9 سانتي متر ميرسه و وزنش هم حدود 60 گرم ميشه. از اين به بعد بدنش سريعتر از سرش رشد ميكنه و گردنش هم خيلي خوش تركيب تر و قشنگتر ميشه. در آخر اين هفته دستهاي نازش بلندتر ميشن اما هنوز كمي زمان نياز داره تا پاهاش هم بلندتر بشن تا بتونن با كل بدنش هماهنگ و متناسب باشن در صورتيكه دستهاش الان كاملا متناسب با بدنش هستن. به تدريج موهايي كرك مانند و نازك و بي رنگ سرتاسر بدن قشنگش رو مي پوشونه. ...
30 مهر 1390

يادي از گذشته

يه دنيا سلام براي گل خوشگلي كه داره در وجودم رشد ميكنه و من رو هر روز بيشتر از روز قبل وابسته وجود خودش ميكنه. گل نازم ميدونم وقتي بياي انقدر بهت دلبسته ميشم كه ديگه نميتونم حتي يه لحظه بدون تو زندگي كنم و به همين خاطره كه حتي موقعي كه هنوز از وجود تو در درونم خبري نبود مدام اين فكر كه بعد از اومدن تو توي زندگيمون من چطوري به كارم بيرون از خونه ادامه بدم ذهنمو درگير كرده بود و الان هم فكر هر روز و شبم همينه. عزيزكم من خودم هم در خانواده اي به دنيا اومدم كه از روزي كه چشم باز كردم مامان جونم بيرون از خونه كار ميكرد و بخاطر شغلش كه پرستاري بود گاهي حتي مجبور بوديم شبها بدون مامان بخوابيم و اين هميشه براي مني كه بدجوري به مامانم وابسته بودم و ب...
27 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد