مريض شدن دوباره مامان
عزيز دل ماماني سلام. مامان قربون اون دست و پاهاي كوچولوت بره كه وقتي چند ساعت تكونشون نميدي من و بابايي ميخوايم از دلتنگي و نگراني بميريم عزيزم ماماني از ديروز صبح دوباره سرما خورده و گلوش بدجوري درد ميكنه ديروز عصر رفتم خونه مامان جون تا شايد مامانم بتونه خوبم كنه آخه هميشه دواي دردامون پيش ماماني گلمه. مامان جون برام شربت ختمي و شلغم درست كرد و خوردم، اما زير بار خوردن قرص آموكسي سيلين نرفتم آخه ميدوني كه ماماني چقدر به سلامتي تو اهميت ميده و بخاطر همين از خوردن هر گونه قرصي امتناع ميكنه. با اينكه مامان جون براي راحتي خيال من به دكتر هم زنگ زد و ازش در مورد قرص پرسيد اما بازم دوست ندارم قرص بخورم ميخوام تا جايي كه ميشه به ص...