رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

آقا رادین

استراحت مامان مهرناز و پسر گلی در خانه

چند روز بود که سمت چپ دلم کمی تیر می کشید و از این بابت نگران بودم. به همین خاطر روز شنبه که برای نشون دادن جواب آز تیروییدم رفتم مطب دکتر, در مورد این موضوع هم به خانم دکتر گفتم و ایشون هم برام مرخصی یه هفته ای و استراحت در منزل رو تجویز کردن. یه آمپول هم برام نوشت که گفت اگه در صورت استراحت دردت خوب نشد این آمپول رو بزن. مرخصی مامان و پسر گلی از روز یکشنبه شروع شد و الان دو روزه که توی خونه در حال استراحتیم. من و نی نی گلی این دو روز فقط خوردیم و خوابیدیم و کیف کردیم  بابا رضا هم کلی ذوق میکنه از اینکه می بینه نی نی و مامانش در حال استراحت هستن. خدا رو شکر دردزیر دلم خوب شده و فکر نمیکنم احتیاجی به آمپول داشته باشم. ...
24 آبان 1390

گل پسر يا ناز دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عزيز دل ماماني سلام. امروز 16 هفته و يه روزه كه توي دل ماماني خونه كردي و من و بابا رضا بي صبرانه منتظريم تا بفهميم ني ني كوچولوي خوشگل ما يه دختر نازه يا يه پسر جيگر طلا  عزيزم مامان مهرناز دو روز ديگه يعني سه شنبه صبح نوبت سونوگرافي داره و قراره از جنسيت شما پرده برداري بشه  اگه بدوني بابا رضا چقدر بي تابه و چقدر هيجان داره براي روز سه شنبه. بابايي خيلي شما ني ني كوچولو رو دوست داره و براش هم هيچ فرقي نداره كه دختر باشي يا پسر، اما دوست داره زودتر مشخص بشه تا بره بازار و برات خريد كنه چون خيلي براي خريدن وسايلت ذوق داره  ني ني گلم اميدوارم تو هم روز سه شنبه براي مامان و بابا ناز نكني و اجازه بدي كه متوجه جنسيتت بشن...
15 آبان 1390

خريد لباسهاي بارداري

سلام به ني ني خوشمزه خودم كه با ماماني اومده سركار و الان هم داره حسابي توي دل ماماني شيطوني ميكنه و وول ميخوره  چون ني ني ناز ماماني داره روز به روز بزرگتر ميشه و ماماني هم چاق و چله تر، واسه همين همه لباساي ماماني مخصوصا مانتوهاش حسابي براش تنگ شده و همه رو جمع كرده و گذاشته توي كمد ديواري براي وقتي كه دوباره لاغر شد. به همين خاطر ديروز عصر ماماني و بابايي رفتن بازار براي خريدن لباس هاي مخصوص بارداري تا هم ني ني و هم مامان ني ني از شر اين لباساي تنگ خلاص بشن. مامان اول از همه يه جفت كفش راحتي خيلي باحال خريد چون ديگه نميتونه كفشاي پاشنه بلندش رو بپوشه و كمردرد ميگيره. بعد هم يه مانتوي پانچ جديد و خيلي قشنگ و يه مان...
10 آبان 1390

كسالت مامان مهرناز

سلام به ني ني خوشگل و ناز خودم. صبحت بخير ماماني. فدات بشم كه انقدر من و بابايي رو بي تاب اومدن خودت كردي و تمام ثانيه ها رو شمارش ميكنيم تا بلكه اين 6 ماه باقيمونده هم به سلامتي بگذره و شما روي چشماي منتظر ما قدم رنجه كني و قدم نازنينت رو گلبارون كنيم عشق مامان و بابا عزيز دلم، مامان مهرناز اين دو روز گذشته رو با سردرد دست و پنجه نرم ميكرد و حسابي كسل بود از وقتي شما گل ناز اومدي توي دل مامان، ماماني بعضي روزا دچار سردرد ميشه كه تا دو روز ادامه داره. البته فكر نكني كه ميگم خداي نكرده سردرداي مامان تقصير شماست ها. نه عشق من. خوب هر ماماني توي دوران بارداري دچار يه حالتها و دردهايي ميشه. مامان مهرناز تو هم سر درد ميگيره...
25 مهر 1390

هفته 12

روز پنجشنبه كه رفتم سونوي NT انجام دادم متوجه شدم كه الان بنده در هفته 12 بارداري هستم. البته بر طبق اولين سونويي هم كه قبلا انجام داده بودم باز هم الان هفته 12 ميشم اما بر طبق محاسبات خودم فكر ميكردم هفته 13 هستم. اما پنجشنبه كه رفتم سونو ديگه كاملا مطمئن شدم كه هفته 12 هستم چون سونوي NT رو بايد حتما در هفته 12 يا 14 انجام داد و وقتي هم از خود دكتر پرسيدم كه دقيقا هفته چندم هستم گفت هفته 12. بهش گفتم پس چرا طبق محاسبات خودم هفته 13 هستم ايشونم در جواب گفتن گاهي اوقات محاسبات خودتون اشتباه از آب در مياد چونكه گاهي اوقات تخمك گذاري ديرتر يا زودتر انجام ميشه و درست توي موعد مقرر اتفاق نميفته و به همين خاطر محاسبات شما اشتباه ميشه. خو...
16 مهر 1390

عاشقانه هاي من با فرزندم

فرشته آسموني و پاك من سلام .داريم كم كم به پايان ماه سوم هم نزديك ميشيم و يك سوم دوران انتظار به سر ميرسه و من و بابايي خيلي از اين بابت خوشحاليم. عشق كوچولوي من نميدوني كه چقدر اين روزهاي انتظار برام سخت ميگذره. ماماني هيچوقت صبور نبوده و هميشه انتظار آزارش ميداده. مخصوصا انتظار ديدن روي ماه كسي كه از وجود خودمه و براي ديدن و بوييدن و لمس كردنش با ثانيه هاي كند زمان ميجنگم. عزيزم انتظار براي من يه غريب آشناست. من با انتظار بيگانه نيستم. از روز اولي كه بابا رضاي مهربونت رو شناختم و اون وارد زندگيم شد تا به امروز كه در كنارمه هر لحظه و هر ثانيه نبودنش، انتظار ديدنش رو كشيدم و هميشه هم اين انتظار برام كشنده بوده و حالا...
11 مهر 1390

بازگشت پيروزمندانه ني ني از سفر

سلام به ني ني خوشگل خودم . امروز مامان مهرناز و ني ني بعد از يه استراحت 12 روزه به سركار برگشتن. همينجا از ني ني جون خوب خودم يه تشكر جانانه ميكنم كه توي مسافرت بسيار طولاني ماماني باهاش همكاري كرد و نذاشت مامان اذيت بشه. بوس واسه تو ني ني ماه خوشگل من و ني ني به همراه بابا رضا جون مهربون و خانواده بابا رضا روز جمعه 25 شهريور صبح زود حركت كرديم به سمت تهران. توي راه هم بخاطر اينكه ني ني اذيت نشه خيلي مي ايستاديم و استراحت ميكرديم. شب ساعت 8 رسيديم تهران و رفتيم خونه خاله مريم. فاطيماي خاله كلي خوشحال بود و ذوق ميكرد كه خاله مهرنازش اومده پيشش. ايليا جون هم كلي بزرگتر شده بود و حسابي خوردني شده بود. فاطيماي خاله هم امسال به پيش دبستاني رفته و...
4 مهر 1390

قرآن خواندن مامان براي سلامتي ني ني

عسل مامان سلام. مامان مهرناز اين روزا حسابي مشغول خوندن قرآنه چون بايد تا آخر ماه رمضون ختمش كنه.عزيزدلم من اول ماه رمضون نيت كردم كه براي اينكه خدا يه ني ني سالم و صالح بهمون عطا كنه قرآن رو ختم كنم البته ماماني هرسال ماه رمضون  قرآن رو ختم ميكنه اما امسال نيتم فرق داشت يعني در كنار نيت هميشگيم كه سلامتي همه اعضاي خانوادم و عزيزانم هست امسال يه نيت بزرگتر هم داشتم و اون سلامتي ني ني گلم بود چون من و بابارضا مطمئن بوديم كه خداي مهربون شما رو به زودي به مهماني خونه ما مياره. از همون روز اول ماه مبارك كه شروع كردم به خوندن قرآن به همين نيت، شما هم توي دل ماماني بودي و ما هنوز خبر نداشتيم البته حدس ميزديم كه تشريف آورده باش...
30 مرداد 1390

خبر خوش ورود يه مهمان كوچولو

  بازم سلام به ني ني بند انگشتي خودم كه الان اندازه يه دونه عدسه!! همين پنجشنبه اي كه گذشت يعني 20مرداد ماه روزي بود كه من و بابا رضا فهميديم شما از پيش خداي مهربون تشريف آوردي به شكم ماماني و من چقدر خوشحالم كه شما ني ني ناز من توي ماه رمضون ماه مهماني خداي عزيز به زندگي ما تشريف آوردي آره عزيزم امسال ماه رمضون 11 مرداد شروع شد و من هم مثل هرسال روزه گرفتم البته من و بابا رضا روزه گرفتيم. من و بابايي بعد از 2 سال و 4 ماه كه ازازدواجمون گذشت تصميم گرفتيم زندگي قشنگمونو با اومدن شما قشنگتر كنيم البته ما هميشه به اومدن ني ني نازمون مشتاق بوديم ولي چون بابا رضا سرباز بود تصميمون بر اين شد كه بعد از اتمام سربازي بابايي شما رو دعو...
25 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد